انسانیت و آزادی در فلسفه اُرُدیسم
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
Affiliates

http://i.yapx.ru/KWnnJ.jpg

ویژه اُرُدیست ها و علاقمندان به فلسفه اُرُدیسم
المواضيع الأخيرة
» 30 Most Inspirational The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani (the most famous philosopher) Quotes
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالأحد فبراير 27, 2022 7:23 am من طرف nadiya

» فلسفه اردیسم ORODISM چیست؟
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالسبت يناير 29, 2022 1:05 am من طرف Pegah

» Inspirational Quotes About Life by The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani The world's greatest philosopher
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:38 am من طرف kamran

» The Best The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani Quotes (Here Are 20 Of The Most Beautiful)
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:37 am من طرف kamran

» 12 Top The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani Quotes (the most famous philosopher) That Will Give You Perspective
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:36 am من طرف kamran

» 55 The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani Quotes (the most famous philosopher) to Inspire Your Life
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:35 am من طرف kamran

» 50 The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani Quotes (the most famous philosopher) on Life & Success
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:35 am من طرف kamran

» THE GREATEST The Philosopher Hakim OROD BOZORG Khorasani QUOTES OF ALL TIME
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:34 am من طرف kamran

» Quotes by The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani The world's greatest philosopher
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:33 am من طرف kamran

» 5 Most Powerful Mindfulness Quotes from The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani (the most famous philosopher) : Your Daily Dose of Inspiration
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:31 am من طرف kamran

» 19 Presian Quotes from The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani That Will Inspire Your Personal and Business Life
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:26 am من طرف kamran

» 53 Positive Quotes from The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani to Inspire and Motivate You
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:15 am من طرف kamran

» 5 Best Motivational Quotes from The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani To Overcome Life's Challenges
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:12 am من طرف kamran

» 4 Inspirational Quotes from The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani The best philosopher alive
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالجمعة يوليو 16, 2021 12:06 am من طرف kamran

» ' Hakim Orod Bozorg Khorasani' The best philosopher alive
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالخميس يوليو 15, 2021 11:59 pm من طرف kamran

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالخميس يوليو 15, 2021 11:41 pm من طرف kamran

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سنگاپور The philosophy of Orodism in Singapore
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالخميس يوليو 15, 2021 11:39 pm من طرف kamran

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گویان The philosophy of Orodism in Guyana
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالخميس يوليو 15, 2021 11:37 pm من طرف kamran

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ارمنستان The philosophy of Orodism in Armenia
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالخميس يوليو 15, 2021 11:35 pm من طرف kamran

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور قرقیزستان The philosophy of Orodism in Kyrgyzstan
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Emptyالخميس يوليو 15, 2021 11:34 pm من طرف kamran

ورود

كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟

تدفق ال RSS


Yahoo! 
MSN 
AOL 
Netvibes 
Bloglines 


جستجو
 
 

نتائج البحث
 


Rechercher بحث متقدم

أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
Negar Behtash
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_rightمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Barمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_left 
Pegah
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_rightمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Barمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_left 
kamran
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_rightمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Barمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_left 
bahram
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_rightمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Barمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_left 
nilofar
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_rightمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Barمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_left 
sarina
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_rightمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Barمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_left 
Admin
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_rightمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Barمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_left 
nadiya
متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_rightمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Barمتن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Bar_left 


متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا

صفحه 2 از 2 الصفحة السابقة  1, 2

اذهب الى الأسفل

متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Empty متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا

پست من طرف sarina الثلاثاء مارس 09, 2010 7:12 am

تذكير بمساهمة فاتح الموضوع :

فرزانه شیدا نویسنده کتاب یازده جلدی بُعد سوم آرمان
نامه






...*( فرزانه
شیدا
)*
...
شاعر
، پژوهشگر و نویسنده پیشتاز ایرانی مقیم کشور نروژ
او در عرصه شعر صاحب
سبک بوده و از این بابت جزو شاعران معدود و برتر قرن حاضر است
دوری از
وطن باعث شده است این شاعر برجسته آنگونه که شایسته است مورد تجلیل قرار
نگیرد
او شاعری آزاده و میهن دوست است .
در مورد " یازده جلد کتاب
بُعد سوم " نکته ایی را باید یادآوری کنم و آن بیماری سخت و وحشتناک درد
های عضلانی بود که هر دو دست این ادیب کشورمان را به شدت آزار می داد اما
او با وجود سختی های بسیار ، به عشق سرزمین خود این کتاب را به پایان
رسانید .

[وحدهم المديرون لديهم صلاحيات معاينة هذا الرابط]

فرزانه
شیدا

جا دارد از طرف خود و همه ایرانیان آزاده به فرزانه شیدا ،
جواهر ادب و هنر ایرانزمین خسته نباشید گفته و سپاسگذاری کنم . آرزوی
بهبودی هر چه زودتر برای او می کنیم .

امیر همدانی 1388

sarina
sarina

تعداد پستها : 132
Join date : 2009-11-22

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل


متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Empty رد: متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا

پست من طرف sarina الثلاثاء مارس 09, 2010 8:23 am

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه شیدا"


کنونت که امکان گفتار هست بگو ای برادر به لطف وخوشی
که فردا چو پیک اجل سر رسد به حکم ضرورت زبان درکشی
گلستان سعدی
● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد روزهای سخت ●
در طول زندگی همواره انسانها با مسایل زیادی روبرومیگردند که هریک در سازندگی شخصیت وزندگی او سهمی به سزا را بازی میکند معمولا انسانها با تمامی تفاوتهای ذاتی واخلاقی ورفتاری درطول قرنها بسیار تغییر کرده اند وروشهای زندگی نیز به نسبت اینکه چقدر فکر وذهن آدمی پیشرفت نمود ،تغییراتی را شاهد بود که در طی این سالها باوج خودرسید چیزی که واضح است .این است که روزگاری انسانی بمانند منو شما ,امروز خود را زمانی متفاوت وپیشرفته میدانسته است وصدسال دیگر نسل های آنزمان مسلما خود را ازما جلوتر دیده وزندگی امروز برایشان شاید مضحک شاید بور نکردنی ویا سخت وطاقت فرسا به نظر بیاید اما چیزی که همواره در درون انسانها یکسان باقی میماند میل وعلاقه ی آدمی به دانستن وآموختن وجمله سوالاتی ست که پیرامون هستی وبودن خود وطبیعت وجهان از خود می پرسد ودرعین حال آدمی طی عمر کوتاه وبلند خود در زمانی که زندگی میکندهمواره با مواردی روبرو میشود که ممکن است درگذشته نیز رخ داده باشد .اما به نسبت زمان ومکان وپیشرفتهای آن لحظه در زندگی او به احتمال قوی نوع واکنش او نیز متفاوت خواهد بود تصور کنید که درزمان غارنشینی انسانکه بسیاری از تجهیزات امروزی وجود نداشت وساده ترین نمونه ی آن همان کبریت است که بعد از سالهای بسیار جایگرین سنگ چخماق گردید وامروزه نیز به قدرت« لیزر»هم آتش فراهم می آورند و«فندکهای لیزری» وبسیاری دیگر از تکنولژی قرن جدید.وبراستی همه ی اینها چقدر میتواند برای انسان غار نشین تعجب آور وغیر قابل باور باشد .کمااینکه هنوز در نقاطی مانند جنگلهای آمازون , افرادی هستند که بمانند دوران اولیه تاریخ در نهایت سادگی با کمترین انمکانات زندگی میکنند واز تمامی دنیا بی خبر مانده وهیچگونه ارتباطی با دنیای امروز ندارند . واز کمترین وساده تری وسائل وتجهیزات هریک را باو نشان دهیم برای او بسیار جالب دیدنی وحتی جاودوئی ست .کمااینکه در یک سری از فیلمهای فیلم سازان هالیوودی ازاین نوع داستانها بسیار ساخته اند که فردی اززمان گذشته به اینده سفر میکند ویا برعکس چون فیلم معروف (بَک ُتوُ دِ فُیوچرِ*)بازگشت به آینده که تعداد زیادی ازان به نامهای بازگشت وبرگشت ورجوع وغیره از گذشته به آینده وبرعکس در دنیا ودر سینماهای دنیا پخش گردید که توجه زیادی را نیز بخود جلب کرد چرا که ایده ی خوبی بود برای افکار منو شما که گاه باخود اندیشه میکنم که اگر به زمان گذشته بر میگشتیم چگونه میتوانست باشد یا سفری به اینده و...بهر شکل آنچه بر گذشتگان گذشت بسیار متفاوت تر از امروزومربوط به همان زمان بوده است ودر اینده نیز به همین شکل خواهد بوداما سختی های آدمی که با این گذر زمان نیز تغییر شکل یافته ونحوی عکس العمل وبازدهی وواکنش ما نیز متفاوت میگردد. از جمله مسائلی ست که در پیرامون آن میخواهیم به بررسی سخنان * ارد بزرگ نشسته وآنرا ازدید جامعه ی امروز بنگریم وازجمله فرگرد سختی، که میتوان گفت شاید شکل مشکل وبقولی طرح سوال یکی باشد که در حال حاضر اتفاق افتاده ونیاز به حل باشد اما هرچه هست فرمول ریاضی نیست که از,روزاول تا بحال یک فرمول ساده یا سخت ,جوابگووباز کننده چیستان آن مسئله ی ریاضی یا برای همان سوال بوده وهست وخواهد بود. وهمچنین ا نواع فرمولهائی که بنوعی با خلقت درارتباط باشند ازاینرو « فرومولهای پایه ای»هرگزامکان تغییری برای آن وجود ندارد وکسی قادر به تغییر آن نیست. در نتیجه آنچه در اساس زندگی ما نقش عمده وپایه ای وستون وارکان زندگی محسوب میشود ,همواره به همان شکل اولیه باقی میماند واین انسان است که در تغییر زندگی اگرچه در بسیاری از موارد قادر به انجام کارهای قابل توجهی بوده است اما رویهم رفته زندگی همواره از لحظه ی خلقت در اختیار او قرار داشته است تا بتواند چه امروز چه در گذشته آنرا تحول داده برای بهبود زندگی خود از تمامی خلقت خداوند بهره بجوید اما براستی هریک ازما تا چه حدی دراین خلقت دراین تغییرات دستی داشته ایم؟ تا چه حدودهتر شدن شریک بوده ایم, درساختن وشکل گیری دنیا منو شما چقدر سهم داشته ایم وبه
چه شکلی وبه چه طریقی؟ کسی با کسی با تولید مواد اولیه همه ی کشف واختراعات
کسی با استفاده از آن و کشف واختراعی تازه به جهانیان دادن- دیگری یا ساختن راههای متصل بهم , برای ارتباطات بیشتر مردم / کسی با عمارات وساختمانها/ عده ای با خلق اثار نقاشی , چندین هزار تن با نوشتن کتب علمی /فرهنگی /اجتماعی در هزاران رشته و.. کسی با شعر /کسی با تولید کارخانه و تولید مواد غذائی / مواد شیمیائی تمیز کننده ووو.اینها هریک از بزرگترین تا کوچکترین سازنده دنیا وخلقت اولیه خداوند بوده اند منو شما چه کرده ایم؟ وچه باید بکنیم که بی شک ما نیز وظیفه ای درقبال خود ودنیای خویش را بر گردن داریم که میبایست آنرا پیش از رفتن به انجام برساینیم وبرای آنکه وظیفه ی خود را دریابیم نیاز به دانش آن داریم وپرورش ورشد خود تا دریابیم برای چه منظوری بدنیا آمده ایم وما چه باید بکنیم هرگز آیا باین فکر کردیم که ما هم وظیفه ای دراین دنیا برگردن داریم که به این دنیا فرستاده شده ایم؟ ویا بدنبال این بودیم که ببینیم چرا بدنیا آمده ایم بی شک بی دلیل نبوده ونیست
___ گلستان سعدی___
هردم از عمر میرود نفسی
چون نگه میکنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت ودر خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
خجل آنکس که رفت وکار نساخت
کوسِ رحلت* زدند وبار نساخت (کو س رحلت:طبل حرکت وکوچ)
خواب نوشین بامداد رَحیل*(رحیل =کوچ کردن)
باز دارد پیاده را ز سَبیل
هرکه آمد عمارتی نوساخت
رفت ومنزل بدیگری پرداخت
وان دگرپخت همچنان هوسی
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشآید این غدّار*(بی وفا)
نیک وبد چون همی ببآید مرد
خنک آن کس که گوی نیکی بُرد
برگ عیشی* به گور خویش فرست(*برگ عیش=توشه ی زندگی)
کس نیآید رپس زپیش فرِست
عمر برف است وآفتاب تموُز*(تموز=ماه رومیان مطابق تیرماه)
اندکی ماند وخواجه َغّره هنوز*(غرّه=مغرور)
ای تهیدست رفته در بازار
ترسمت پُر نیآوری دستار
هرکه مزروع خود بخوردبه خوید*(خوید=بر وزن بید =گندم وجو نارس*)
وقت خرمنش خوشه باید چید
___گلستان سعدی___
اما چیزی که تغییر شایانی نکرده است احساس آدمیست زیراعقل بشری بسیار عاقلانه تر وپیشرفته تر با مسائل روبرو میگردد.وحتی گاه که پای فیلم های دوران گذشته می نشینیم ویا درکتابی قصه واقعی زندگی فردی از گذشته را مطالعه میکنیم یا از مادربزرگ خودمان قصه ی کودکی او را میشنویم وماد اورا گاه نحوی عکس العمل ها برایمان مضحک نیز هست یا حتی طریقه تفکر آن شخص ودرعین حال درهمین زمان امروز نیز چون گذشته باز نوجوان وجوان ما مادر وپدر خود را متعلق به زمان گذشته وتاریخی میداند که برای او برای درک شدن کافی نیست و معتقد باین است که مثلا مادر پدر امروزه ی او بسیار قدیمی فکر میکنند . و چنانچه هم ما چیزی نگوئیم یکدفعه دیدید همین فرزندان ما و منو شما را با دوران سنگی وغار نشینی وتاریخ قبل از مسیح ویک کمی اینطرف آنطرف تر از ان , یکی کردند وبد نیست در فرگرد روزهای سخت از موضوعی که بین منو پسرم گذشت سخنی به میان بیاورم که در طی آن بسیاری مطالب درباب این فرگرد واندیشه های من نیز گفته میشود: پسر من میگفت قبول کن حجم کتاب تاریخ من بسیار بیشتر از کتاب تاریخ مدرسه ی تو شده است ومن بیشتر ازتو میدانم ! . من نیز درجواب گفتم: توهم قبول کن تعداد صدها کتاب حجمی که من خوانده ام خیلی بیشتر از یک عدد کتاب تاریخ جنابعالی بود !«این صدهای من به آن یکی کتاب تاریخ شما در! »!واو به خنده ای گفت هرچه بگوئی محتوا بسیار متفاوت است .جواب من اما این بود که: اما توهرچه گِل را روی هم بگذاری هرگز بدون داشتن وسیله ای دیگر قادر نیستی که یک کوزه درست وحسابی درست کنی یا یک چیز خیلی تمیز از گِل بسازی اخرمجبور میشوی بالاخره یا به همان چوب ساده پناه ببری وپایه ریزی کنی یا به دستگاه مخصوص کوزه گری ویا پیشرفته تر از ان که درنهایت بتوانی کوزهای ساخته بمن بدهی, تا درنهایت ترا ترشی گذاشته نگهدارم , تا فردا بچه توبیاید و بتو بگوید که ز زمان ما عقب مانده ای ودوران , دوران جدید تری است که توازآن هیچ نمیفهمی! « اصل پایه است جان من !»اما او همچنان بر سر حرف خود ایستاده بود که: هرچه باشد زمان بسیار متفاوت تر ازامروز بوده است ومن نیز چنین گفتم که: درست است منهم وقتی درجنگل پیش ازتولد توبه بچه «دایناسورها » غذا میدادم , حدس میزدم روزگاری میرسد که پسرم در آپارتمان من که پدرم درآمده تا برایش فراهم کنم با « دستگاه زمان» سروکله اش پیدا شده بگوید : عجب هیچ میدانی مامان جان که من روشنفکر ترم و تو عقب مانده ای !آخر پسر عزیزوارم آنچنان حرف میزنی که انگار ما, متعلق به ماقبل تاریخیم و فراموش شده نسل ها و جنابعالی که تنها یک نسل ازما جلوتری اخردنیای تکنولوژی را تجربه میکنی,ولی یادت نرود که هنوز هم من زنده ام ,درهمین نسل وازهمه آنچه تو بهره میبری منهم , اما با سنی متفاوت به شکل خودم استفاده میبرم وازحق نگذریم انگار من بیشتر ازتو دارم استفاده میبرم که تمام مدت جلوی کامپیوتر چمپاته زده ای وهمسایه ی مامان بزرگت را بروی پشت بام زیر پشه بند از « ساتا لایت وماهواره » چک میکنی که در کدامین نقطه زمین پشه بند زده است که« قرن, قرن تکتولژی ست » ومیشوداز خانه ی خود در آن سر دنیا پشت بام خانه کسی را,هم در نیمه دیگر کره خاکی دید وفهمید چند نفر درآن خانه ایستاده یا دراز کشیده اند . ولی بازهم اینها نشد دلیل! وجنابعالی ,حالااین هم یادت باشد,همین موبایلی که ,امروز ژست آنرا برای ما « ماقبل تاریخی ها » می ایی که شما ازاین دگمه خبر نداری که چه ها میکند وچرا همه دگمه ها را بلد نیستید مگر میشود ادم تکنولژی داشته باشد انوقت ,بدنبالش نرود که ببیند که این دگمه ها برای چیست. بالاخره اسمان که به زمین می آید دکمه ها را امتحان کنید نهایت چه میخواهد بشود خراب میشود دیگر بله جانم خراب میشود اما کی پولش را داد همان همدلش میسوزد نه تو که فقط کادو گرفتی وحالا واسه خودمن ژستشو میای واین بفرما چندمین موبایل توست یا من بفرمایم چقدر بی چیز تر شده ام !؟ در دنیای تکنولژیِ جنابعالی برای تجربه های تو! البته یاد بگیر عیبی ندارد : « برای رسیدن به یک آبادی یا باید ویرانه ای را ساخت یا ازاول خراب کرد ومجدد ساخت» ,« برای رسیدن به یک دانش در تحقیق ویادگیری گاه باید هزار راه رفت ,هزار مورد را در آزمایشگاه را به اتش کشید گاهی هم خود آزمایشگاه با آدمهایش به هوا رفتند در پی یک تحقیق تا هزار واکسن را به موشهای بدبخت تزریق کرده تا به نتیجه رسیدند یا هزار فرمول شیمیائی را بهم مخلوط کرده وآغشته بهم کرده ودرهم حل کردند تا بخار جادو تولید شود پای شعبده بازها یکم جادوی این مدلی هم باشد اما درکنارش توانستند جیوه را هم پیدا کنند توانستند از هیدروزن استفاده های مقبول کنند و....منتها فرق من با پژوهشگران دنیا این است که من از جیب میدهم پژوهش گر دانشگاه و دولت هم خرجش را میدهند هم وسایل مورد نیازش را تامین میکنند اما باور کن منوفقط دوتا جیب دارم ویک کیف پول وهیچکس هم برای پر کردنش غصه نمیخورد الا من!وباز فرامو ش نکن موبایل امروز تو یکروز اداره امنیت همان آمریکا بعنوان بی سیم از ان بطور شخصی خصوصی استفاده میکرد و وقتی بتو داد که دیگر خودش احتیاج نداشت وصدتا چیز دیگر ساخته بود که تا بیایند انرا دراختیار منو تو بگذارند صدسالی میگذرد ومیرسد به بچه ی تو وامروز خودش دیگرماهواره هایش به تعدا زیاد به هوا رفته و بسیاری از نیازهای امنیتی از همان بالا هم میشود کنترل شود با سیستم فرستنده ی ماهواره ای قوی که بتوانند ترا همین الان بامن دراینجا ببینند ولی یادت نرود که آن کسی اینها را ساخت که همسن منو پدر بزرگت بود شایدم یکم تاریخی تر که بخوام برات تاریخشم در بیارم دودقیقه هم نمیکشه با همون تکنولژی وامکانات امروزی با اینترنت و ...وقتی توهنوز مشغول نگاه کردن همان همسایه مادربزرگت در زیر پش بندی وهنوز تکنولوژی آنقدر پیشرفت نکرده که پشه اورا نخورده وهمچنان مجبوراست از پشت توری دنیا را ببیندوحتی اگر پماد فراری دادن پشه را هم که بوئی برای خودش ندارد بزند باز نمیتواند مطمئن باشد عوارض جانبی آنرا نگیرد و یهو خبر گزاری عالم پخش نکند که: آی مردم نزنید مصرف نکنید سرطان زاست که هر بیماری ای که نمیدانند چیست یه اسم سرطان روی آن میگذارند وخیالشان راحت میشود. ودرعین حال اقای من ,همان چپسی که دیروز سر ,ما غر میزدی چرا یادت رفت بخری و امروز بمن میگوئی مامان چیپس نخور آخه میگن سرطان زاست ,اونم بخاطر نوع روغنش , باز کسی از همسنهای ما وقتی اینو پیدا کرد که توهنوز اندرخم کوچه ی عطار توی همون کامیپوتر اخرین مدلت دنبال این میگردی که فرمول اولیه ریاضیتو پیدا کنی که تا بابات نیاد نمی تونی حل کنی وبنده ام که حساب وهندسه صفر !پس یخورده لطفا یادت نره منم دایناسورا رو دوست داشتم اما موفق به ملاقات با هیچکدوم نشدم ,نه پیش ازتولد تو نه بعدش !پس ( پایه ها رو فراموش نکن همون فرمول حل کننده گذشته ودیروزهمون مشکل گشای اینده است تا همیشه ی خدا, فرمول آب واکسیژن رو احدالناسی نمیتونه تغییر بده شاید شبیه سازی بکنه اما برای داشتن آب طبیعی نیاز به فرمول اولیه داره مگه اینکه خدا بخواد خودش یه چیزی رو به روز کنه وهرکاریم بکنن محلول آب و اکسیژن رو نمیتونن با چیز دیگه ای همانند کنند که تشکیل همون قطره بارون رو بده هنوزم نمیتونن به اسمون بگن ببار ونبار که اقای همسایه میخواد رو پشت بوم بخوابه و ستاره نگاه کنه . هنوزم اون آقا رو پشت بوم نمیتونه با کنترل تلوزیونش ابرو بزنه کنار !حالا شاید بچه ی تو بتونه " خدا رو چه دیدی از بین آدم همه چی ساخته س اگه بخواد"!!! کمااینکه همین « بشرالناس امروزی »خودش با همان پیشرفتاش زد تمام فضای طبیعی رو هم به نابودی کشید انقدر که یخ های قطب شمال داره تندتر آب میشه وخدا میدونه بااین عناصر شیمیائی که جووهوا ی بیشتر کشورا رو عوض کرد ویا باهمون اسپری های مو و پشه کش وغیره , زدن « اُزون هوا » رو خراب کردن وسوراخی درخورشید بوجود آورند یا پرتاب موشک های مختلف وامتحان بسیاری از بمبها وسائل منفجر شونده جنگی و....وچه میدونم چیزای اتمی در هوا وفضا چقدر ضرر تولید کردن وچقدر هوا روبه شکلهای متفاوت تغییر دادند اینها بماند که از یه طرف در تمیزی هوا انقدر اصراف کردن که خورشیدم زیادی رو همون یخ های قطب داره می تابه وخدا پدر ایران زمین روبیامرزه که لااقل این یه کارونکرد!!! ومعلوم نیست همین پیشرفتائی که باافتخار دم ازش میزنیم در اصل وواقعا ما رو به کجامیبره که نگیم واقعا آدمی با همه پیشرفتاش تخریب کننده ی زمین خداست یا آباد کننده اش از جهتی انسان با همین امکاناتی که برای خودش بوجود اورده شده : یک تغییر دهنده ی زمین الهی البته در ظاهر و به اسم « سود بشریت » اما دقت کنی میبینی قربونش برم ازاینور هرچی میسازه با یه جنگ توی کشورای خوب معلومه کجا ؟« جهان سوم » برای بیشتر عقب انداختن اونها وهمیشه ابر قدرت بودن خودش واستفاده وسواستفاده ازمنابع طبیعی گاز ونفت ومعادن اون کشور جهان سومی یه روزگار خوشکل برای مردمش میساره که بیا وببین وبعد جایزه صلح هی اینور اونور داره پخش میشه که معلوم نیست اقا کدوم صلح!!! میزنه درب وداغون میکنه وسالها طول میشکه ژاپن بشه" ژاپن قبل از بمب اتم امریکا جان بشر دوست که حالا یکدقیقه در سال دراون روز براش به سکوت وا میسته وجانماز آب میکشه!!عراق بشه کشور ساده ومعمولی ای که زندگی توش مثه همه کشورای دیگه به روال عادی میچرخید وشیعه وسنی دشمن نشده بودن وامریکا تا میتونست نفت وبنزینش رو استفاده کرد که بریزه توی همون تانکهائی که روزوشب از کوچه ی مردم اونجا رد میشد وبماند چقدر خورد وبرد تا صدای جهانیان دراومد که اقا بیا بیرون مملکت عراق مال تو نیست که رفتی توش بست نشستی! وهزار ها دلیلی که یکدونه از اونهمه راست درنیومد آورد اخرشم مجبور شد بکشه بیرون واز اون سرزمین دست بکشه بعدد ویرانی کاملش. اما کی بعد اینکه حسابی ازاونچه لازمه کشورش بود بخصوص در رکود اقتصاد جهانی بود ودرحال ورشکستگی , استفاده ش رو کردو نفعش رو برد , بعله دنیای پیشرفته امروز معلوم نیست بواقع درخدمت جهانیانه یا انقراض بشر رو باعث خواهد گردید در نتیجه اونقدرهاهم این پیشرفتها به مفع آدمی نبود شاید یه سری مشکلات وسختیای زندگی رو کم کرد ومردم در رفاه نسبی زندگی میکنن میگم نسبی چون زندگی این نیست که یه سری یطرف تا میتونن ازهمه چی بهره مند باشند سری دوم درآنسوی دیگه در هزار مشکل دست وپا بزنن وحتی اجازه پیشرفت ورسیدن به تکنولژی بالاتر روکه حق انسانی تک تک ماست ازما دریغ کنن وخود رو صاحب اختیار دنیا بدونن وعمده فروش جهانی که اقا من میسازم تو از جیبت مایع بزاربیا از من بخر ! درشرایطی که همه انسانهااز حق مساوی باید برخوردار باشن ومی بایست که هرکسی میتونه وحق داره و وظیفه شه حتی که برای رفاه قدمی برداره از خودش وجامعه ودنیا توانائی هاشو دریغ نکنه چطور کشورای پیشرفته که دم از آزادی وحقوق بشر میزنن میتونن بیان بگن تو حق رسیدن به این تکنولژی رونداری وچرا میگن پسر جان ؟بعلت اینکه اگه منوشما اینو خودمون موفق به ساخت بشیم ,کی خرج اونهمه بریز وبپاش اونها رو تامین کنه کی جنسهایی رو ازشون بخره که خودشون دیگه در مملکت خودشون استفاده نمیکنن چون بهترشودارن اما برای منو تو میسازن چون اقتصادشون حکم میکنه بله کشاورز گندم میکاره نونوا نون میپزه اما چه اشکالی داره کشاورز گندمش رو خودش اسیاب کنه, و خودش آرد رو بده خانومش براش نون بپزه اگه امکاناتش رو داره,اگه براش بصرفه تره اگه نیازش برطرف میشه مسلمه که هرکسی میخواد نیاز شخصی خودشو برطرف کنه و نیاد به یه غریبه ای اونم اونور دنیا پولشو بده که اون راحت تر زندگی کنه واین توی شالیز پر از زالو با کمترین ها زندگی کنه اما هرچی بخوای من دارم ! ولی هرچی خواستی نساز زحمتشم بخودت نده بلکه بیا ازمن بخر خوب بااین شرایط واین اوصاف در نهایت اینوبگم :بگم دنیا همون دنیاست »)و(« تجربه ها همون تجربه ها ») منتها ما فقط در اینکه چه جوری حق همدیگرو باطل کنیم,پیشرفته تر شدیم » راحت تر کلاه سرهم میزاریم کلاه دیگری رو برمیداریم وهزار اسم وتبصره وقانون بهش میچسبونیم ومیگیم باین دلیل اون دلیل « زندگی » با گذشته بسیار فرق کرده , مردم در راحتی زندگی میکنن ,پیشرفتها غیر قابل انکاره ! اما یه چیز مشخصه,آدم بی پول با دنیا پیشرفت تکنولژی هنوزم بی پول و مونده ,هنوز سرگشنه زمین میزاره,حالا دنیا بره وروی اتمسفر زمین تو فضاروی حتی خورشید داغ به این پیشرفت برسه که بدون هیچ پایه ای وستونی کاخ سفید بزنه وبگه : آی مردم صفینه امریکائی کاخ سفید «اوباما ی», زمان سال 2000 وخدا داند چند.....را میتوانید بااولین پروازهای صفینه های امروزی در کاخ سفید آسمانی ملاقات بفرمائید بپرس: « اساس قضیه بر پایه ی چیه !!؟ » «اوباما یا اوبا ماها وبسیاری مثل اون, در پایه های قدرت دارن اززندگی با همه ی پیشرفتاش چه روزمین خدا چه تو جت اختصاصی خودشون در سمینارها ومجلس ها وگردهم آئیهای جهانی ,و.. بهترین استفاده رو میبرن بهترین غذا براشون سرومیشه ,بهترین محل خواب رو دراختیادر دارن وقتی در سوی دیگه زمین عده ای روزانه از گرسنگی تلف میشوند بازم منوتو باید به صلیب سرخ کمک کنیم تا مختصری برای نجات تعداد محدودی بتونیم آب وغذائی تهیه کنیم چون «اوباما : توی سال نو هم خوشکل شعر خودمون رو بخورد خودمون داد و برامون خوند:بنی آدم اعضای یکدیگرند که درافرینش زیک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار(( ««شماها»»رو نباید بماند قرار, آقاجان!!!! )!:من که دارم کارمو میکنم شمام وظیفه هاتون یادتون نره از جیب بیشتر مایه بزارین منم میشینم فکر میکنم افغانستانو که برباد دادم رفت ! عراقم که دیگه هرچی داشت نداشت تاراج کردم حالا کلی باید بدوه تازه بشه همون کشور دوران صدام که بود وتا بیاد خرابیائی رو بسازه که من براش یادگاری گذاشتم از ساختمون وجاده وآب وزمین باز بالاخره یه دیکتاتور دیگه براش پیدا میشه که من مجدد بیام بشم قهرمان (همون "هیروُو"ئ خودشون)ونجات دهنده ی نسل انسان و طرفدار اولیه ی «حقوق بشر» و مجدد بشم(* هیرووو) =همون قرمانُ * دنیا دیدی که جایزه صلحم بهم تعلق گرفت اونم همش دوروز بعد از خروج از عراق و برم توش بازم نون مفت بخورم ودم از ازادی ورهائی وحقوق بشر بزنم !ای بابا این ایران هم حالیش نیست بمب اتمی میزنه ها مردمممممم اینا میزنن دنیارو نابود میکنن من نبودم , "بوش "هم نبود که زدیم دوتا جهان سومی رونابود کردیم حماقت خودشون بود که نتونستن آزادی رودرکشورشون بدست بیارن ما مجبور شدیم بریم کمک. سختیهای دنیارو مردم خودشون برا خودشون درست میکنن من وهمه پرزیدنتای قبلی والا بیگناهیم ما همیشه هدفمونم خیره ، شر که نیست!! چی میشه اخر شر میشه خودمونمم خبر نداریم!!! والا هرچی فکر میکنیم باز نمیدونم چی میشه که یهو تبدیل به شر میشه ودنیا صداش درمیاد !پس خوبیام چی میشه کلی سربازام , شوکولات به بچه های بیخانمان خیابونی دادن که خونشونو تانک من خراب کرد ! یذره هم نمک شناس باشید ! خوبیت نداره که ادم فقط عیب وایرادا رو بگه! بالاخره نون ونمکی باهم خوردیم البته بماند من بیشتر ازنون ونمک شما خوردم!درواقع بالا کشیدم!در جامه ی زیبای صلح وآزادی در ردای حقوق بشر که خودم جلو چشم همه دارم برعلیه ش ضد تمام قوانینش سربازمو روی سفره زمین توسیر میکنم با دست پروده های کشاورز وکارمند کشور خود تو ... دیروزها ژاپن, پهانه بهترازاینم پیدا نمیشه ددیروز افغانستان, دیروز عراق نوبت ایرانم میرسه درفکرشم با مسئله نگرانی برانگیز انرژی اتمی یادتونه ! گفتم که صدام هم بمب اتمی و شیمائی داره داره ببخشید اگر پیدا نکردم اما جاش زدم پدر صدام وایل وتبارشو که درآوردم هیچ ,مردمش روهمم کاری کردم تا دیگه توبه کنن ,بگن امریکا بیاد کمک!!! هرکی فکر پیشرفته باید قدمشم خودش برداره اونی که پیشرفتش رو ازدیگران میخواد ,آزادیش رو از دیگران طلب میکنه که :امریکا من سروصدا کردم جنبه جهانی بهش بده منعکس کن وبیا کمک ازادی رو به اسم حقوق بشر که باسمش دنیا اجازه میده تو هرکشوری میخوای بریزی وپدرشو دربیاری.وقتشه عنوان کنی بنام «حقوق » بیای توی مملکت من ومنو نجات بدی ! بی اینکه فکرکنه هیچکس کس دیگه رو نجات نمیده اگه اون شخص « آزادی» نیاز واقعیش بود ویانه هر «هدفی» در هر زمینه ای وقتیخودش قدمی برنمیداره چطور انتظارداره دیگران کاسه داغ تر از آتش بشن بیان اونو نجات بدن ,کی واقعا زندگیش رومیزاره توی دست دیگران بگه تو نجات دهنده وسازنده ی دنیای من باش والا زن وشوهرشم درکنارهم دنبال ایده الهائی میرن که متعلق به شخص خودشونه ودر این وانفسای زندگی برای داشتن تفاهک بینشون از یه سری چیزا میگذرن یه سری دیگه رو مقدم قرار میدن که بتونن تفاهم ایجاد کنن ویه زندگی مسالمت آمیز داشته باشن .اما هرکسی توی زندگیش تکیه اش بدیگری باشه نه تنها هرگز , ایده الهای شخصیتی خودش وقتی روبدست نمیاره بلکه منتش رو از دیگران میکشه که بیا تو بمن آزادی بده ! تو بمن رفاه بده حقشه استثمار بشه حقشه توی دیکتاتورزندگی کنه چون اگه لیاقتشو داشت بدستش هم میآورد!!!! .البته هروقتم کم اوردین ازخودتون نپرسین دنیا برایم چه کرد کشورم حتی برای من چه کرد بپرس خودم برای کشورم چه کردم منکه کردم هرکاری میشد برای پیشرفت جهانیان البته در آنور آب کرد یه دست که صدا نداره: آی مردم دنیا شما بلند شین تا من براتون کمک بفرستم شما بمیرید من بدونم دارید میمیرید من نیام کمک اون دوتا ساختمون باقی مونده خرابیش پای من نگران نباشید!!! منو شماهم جای ایشان بودیم در جائی گرم ونرمی میگفتیم « حقوق بشر » را باید حفظ کرد! بمن که خیرش رسیده چرا به بقیه نرسه!!! اماهرکی هرچی میخواد خودش باید قدم برداره خدا پارو برای همین داده!!! عقلم برای همین !حالا چرا همه بجای ما فکر میکند بماند که خود قصه ایست بسیار شیرین تر و مفصل تر ازاین ...ولی درنهایت حرف ادمها با هزار سختی رسیدن تا شما امروز با کامپیوتر اونور دنیا رو ببینی لااقل انقدرارج بزاریم به کسانی که بیداری کشیدن شب وروز تحقیق کردن تا «امروز شدامروز » با یه سری بدی های غیر قابل جبران یه سری پشرفتهای اثر گذار اما اینا همش وقت و زمانی رواستفاده کرده ,سختی های بدنبال داشته تا اینکه دنیا شده," اینکه هست "! وفردا هنم میشه بازم بهتر از امروز!اما ما منو شما در اون واقعا سهمی داریم در بهتر شدنها پیشرفتها و آسودگی زندگی؟البته این غیر قابل انکار خواهد بود که از کمترین کار تابالاترین کارها در جهان امروز ودیروز همه وهمه بی اثر نبوده ونیست چراکه از آنکه رفتگری شهری را به عهده میگیرد مثمرثمراست تاانکه صفینه ای به هوا میفرستد چراکه همه وهمه در هرآن سطح باشیم وقتی کاری شرافتمدانه برای زندگی خود ودیگران انجام میدهیم مورد احترام دیگران نیز می بایست باشیم حال در هر شغل وحرفه ای درهر مان ومقطعی ومهم این است که بی هیچ توقعی همه ی انچه را انجام میدهیم در نهایت صداقت ودرستکاری باشد اما انکه زندگی خود وشهروند و کشور خود را باانجا کارهای خلاف قانون با دزدی وسرقت وکلاهبرداری پیش میبرد مطمئنا تنها شرم دنیای امروز است وآنکه اگرچه در دنیای امروز بیمار محسوب میشود معتادیست که در اوجوانی درگوشه ی خیابانی جان می بازد افسوس که این نیز ازشدت سختس روزگار است وفقر واندوه زندگی!افسوس بر ان جوان! بر خانواده ی او! بر کشوراو! که چز جای افسوس نمیماند .زمانی که جوانی بهردلیل پرپر گردد وکسی اورا یاری نداده ازخویش نیز براند. ودر نهایت ناامیدی ودلشکستگی جان ببازد به هیچ وبه هیچ به یاری دودی و یا تزریقی . که درد است وهزارافسوس!
_____ گلستان سعدی _____
هرکه فریاد رس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده ی حلقه بگوش ار ننوازی , برود
لطف کن لطف , که بیگانه شود حلقه بگوش
___ گلستان سعدی____
وحال ما در روزمرگی زندگی خود چه ناله ها که سر نمیدهیم وچه غصه ها که نمیخوریم بی ایکنه یکی ازاینهمه جوابگوی درستی بر مشکل ما باشد ودل آب میکنیم در مشکلات زندگی که زیاد وکم .
____ دلم گرفت ____
نمیدانم چرا
یکهو دلم گرفت

ازدیدن باریک شدن اندام
« آرزو »
لاغر شدن های روزمره ی
«امید »
رنگ پریده شدن
« لبهای لبخند»
ضعیف شدنِ
نورِ مردمکِ چشمان «هدف »
آشفتگی موهای سردرگم مانده
درباد پریشانی
دستهای افتاده در آستین بلند:
( نمیدانم ها*) ؟!
در چشمهای سرگردان سوال
(چه کنم ها*)؟!
...
نمیدانم چرا
یکهو دلم گرفت
ازاینهمه سرگردانی
در کوچه راههای شهر
رسیدن به «اوج »
وگم شدن های پا
در کوچه های رسیده
به بن بستِ «شکست»
....
نمیدانم چرا
یکهو دلم گرفت
از واژه واژه های گم شده
در باد میان فریاد غم
از بیصدا شدن صدا
در هیاهوی زندگی
از نشستن و
رکود بر قبر
آنچه آرزوئی بود
دلم گرفت از روزهای سخت
در پشت پنجره ی
آخرین ترانه ی لالائی مادر
که آب شد دل برفی
وقتی که سوزش نامردمی
به آتشش کشید
وقتی که خنده
« تمسخر » شد
سخن ,«توهین»
قصه ی «فاجعه های روزگار امروز»
« مهربانی »بدنیا نیامده
از رحم مادر
بعد از
نُه ماهه های بسیار
وگهواره خالی
« غصه ها» را
تکان دادنی
با لرزش دستهای
سرگشته ی دل
وخواندن لالائی سکوت
در خیره گی ُنگاه
مانده بر دیوارِ شگفتی
نمیدانم چرا
یکهو دلم گرفته است
وقتی که تن آرزو امیدرا
به سرنوشت نامرادی سپرد
روزهای سخت
"کمر ِصبر" را شکست
وباران سیل آسا ی اندوه
کشت های یک عمر
سوختن وساختن را
به سیلآب« شکست»
غرق کرد
نمیدانم چرا
یکهو دلم گرفت مه نشستیم
سکوت کردیم خاموش شدیم
ناامید شدیم
بی تفاوت شدیم
وسرانجام در خود مردیم
راستی چرا یکهو دلم گرفت؟!
تومیدانی....؟!
____فرزانه شیدا____
وآنچه در تمامی مراحل زندگی یارای واقعی ماست قناعت است و صبر وشکیبائی در روزهای سختی ودرد_____:
ای قناعت توانگرم گردان
که ورای تو هیچ نعمت نیست
گُنج صبر اختیار لقمان است
هرکه را صبر نیست حکمت نیست
___« گلستان سعدی »___
*روزهای سخت گامهای آینده ما را استوارتر و تندتر می کند . ارد بزرگ*
همواره وهمیشه همپای انسان هست وخواهد بود وشاعر مینویسد بردفتر عاشقانه ی خیال , از آنچه درد درون سینه ی اوست برای دل خود برای دل توبرای دل من:
___ یکی از شبها___
آهای رهگذرا
جسدای زیر پا رو یه کمی نگا کنین
مگه شما نمی بینین؟
مگه شما نمی شنوین؟
مگه شما نمی دونین؟
جسمای خاکی مونو یه روزی از ما می گیرن
پس چرا حرص می زنین؟
ای خدا(معنی امید و) من از کی بپرسم بدونه؟
. . .
خونه عشق و نیاز
آدرسش کنار اون باد بادکای رنگی نیست
میدونم که راه خونش یه کم از ما دوره
اسمشو مرگ بذارم یا ابدیت
نمی دونم
نمی تونم
شایدم چشمای من خسته شده
چی بگم که از زمونه دل من خسته شده
بوسه بر این زندگی واسه من مثه یه قصه تکراری شده
کسی که یه روزی یار بودیم با هم
منو ول کرد
رفت توی آغوش مرگ
وفای یار من و اون واسه هم
از منم بیشتر شده
یعنی پیمان مقدسی که با هم بستن
خیال شکستنش یه باور واهی شده
. . . . .
واسه امشب بسه
میرم و قبل از خواب
دفتر ساده قلبم رو دوباره در خونش می برم
تا برام دعا کنه
که می خوام عهدی ببندم با دلم...
___ شاعر معاصر اقای :علی لهراسبی ____
*روزها ی سخت بهایی ست که باید برای سرافرازی پرداخت . ارد بزرگ*
حالا براستی اینهمه پیشرفت در جهت مثبته یا منفی, متعلق به تعداد محدودیست یا همه ی دنیا این رو زمان مشخص میکنه! توی کتاب تاریخی که بچه ات بیاد بگه توعقب مونده ای وبرگه وتعداد اوراق اطلاعات من الان کلفت تر از کتاب شماست وبماند که من اصلا نمیدونم کتاب , چیه ! آخه تکنولوزی بازم پیشرفت کرد ! ومن روی هوا که نگاه میکنم عینک کامپیوتریم به چشمم خودش هرچی روبخوام برام میاره میخونه وفقط کافیه که من به موضوع ومطلب مورد علاقه ام فکر کنم تا کامپیوتر عینکم برام سایتش رو بااطلاعات کا مل بیاره !بله پسر جان درامروزوفعلا که این تکنولوژی جدید دنیا هم بوجود اومده هم برای من وتو وخیلیها وتقریبا برای همگان به یک شکله وهمه استفاده اش رو میبریم وهرکدوم به گونه وشکل وطریقه ی خودمون ازش استفاده میبریم, پس چه بهتر طوری استفاده کنیم که هدفی مثبت درخودش داشته باشه وفقط جنبه وقت گذرونی وازدست دادن زمان نباشه.چراکه هرلحظه ی زندگی ارزشمنده.
* خارهای کوچک زخم به جان نمی زنند ، بلکه با او می آمیزد برای روزهای سختر . ارد بزرگ
یه روزی هم میرسه که باز "بوش وابومای" اون زمان مثه همین زمان باز میان و میگن": بابا ما که داریم بدنیا خدمت وکمک خودمونو میکنیم چی ازجون ما میخواید آخه! ما که هرچی داشتیمم یه همتونم دادیم!! خب حالابالاخره به جهان سومیم یه روزی این تکنولوزی میرسه اما فقط از دستای ما پیشرفته ترها , فقط حالا یه مدت دیرتر ! چراکه هرکه بامش بیش برفش بیشتر !ما امریکائیا واروپائیا خوب معلومه بیشتر به تکنولوزی نیازمندیم تا جهان سومی!!! واشناتر با دنیای تکنولوزی هستیم تا اونی که خبر نداره که اصلا همچین چیزی هم ساخته شده! اینجوریاست بااینکه همه این وقایع وانتقادات در قالبی طنز گفته شد. اما باید قبول کرد او که سختی دنیا رو بیش از همه میکشه مردم عامی دنیان که همیشه تکنولوزی جدید وقتی بدستشون میرسه که بالاتر ازاونها جدیدتر وبهترشو برای خودشون پیدا کردن وهنوز بقیه رو لایق استفاده نمیدونن و زمانیم که میگی میگن :هرانسانی میتونه باید بسازه ,میای بسازی میگه ببخشیدا همینجور الکی که نیست اجازه گرفتی؟از اینور,بیا هر کاری دلت میخواد داری برای خودت میکنی بقالی میخوای بزنی باید شهرداری اجازه بده منکه شهردار وکشوردار دنیادار ,دنیاتم خدا چیکارس فعلا قدرت که دست منه ! دیدی آدمم تونستم بسازم روگوش موش آزمایشگاهی گوش آدمیزادم درآوردم ,حالا قدرت من بیشتره یا قدرت خدائی که باهات یک کلمه حرف نمیزنه, اما ممنکه روزانه توسط رسانه ها دارم باهاتون حرف میزنم ! کدوم کاری تره من یا خدا!!!! درواقع اینکه اینبار به شکل طنز آلودی مسائل را عنوان کردم این است که حتما میدانید که بسیاری از طنزها در نهاد خود گویای مسائلی هستند که راحت تر عنوان میگردد اگر به شکل طنز گفته شوند ودیگران نیز راحت تر پذیرش سخنی را به شکل طنز دارند تا یک حالت خشک وجدی وکتاب مانند و "تجربه آموزش" نیز اینرا ثابت نموده که همراه با طنزیا موسیقی ودر نوشتن هابا ستفاده از رنگها کسالت موضوع را ازحالت بحثی خشک گرفته وبه شکلی درمیآورد که خواننده علاقمند بدنبال کردن ماجرا باشد ازاینرو من مسئله را به شکل داستان واّره ای بازگو کردم که گفته باشم روزهای سخت همیشه هست و بسیارند کسانی که باعث این روزها هستند بسیارند روزهائی که خودبا خود بد کرده وبرای خود مشکلاتی از سر ناسنجیده فکر کردن یا تصمیمات ناگهانی گرفتن درست میکنیم.گاه تنها فشارهای محیط اطراف بر جسم خسته ی کارکرده هرروز که به هیچ جا نمیرسد خود انقدر اندوه ورنج می آفریند که آدمی اگر بخود نباشد از پا میافتد اما هیشه باید بخاطر داشت که این روزها این فشارها همه وهمه بایستی باشد تا زندگی را دریابیم وبرآن بنوعی که خود دوست داریم چیره شویم .من خود در مقابله باروزهای سخت زندگی وآنچه پس از گذران آن که درنهایت صبوری وتحمل تلاش میکردم تا جا نمانم از پا نیافتم واستقامت خویش نبازم . من خودآموخته های بسیاری را تجربه کردم که پس از گذر ازاین دوره های سختی ,برایم به وضوح , دلیل هریک از آن آشکار شد وآن این بود که بسیاری از سختیها کشیدن ها ی هردوره , لازمه ی زندگی من بود تا توان آنرا داشته بیارم باشم که باانچه پس ازان برایم اتفاق می افتاد صبر وشکیبائی خویش را داشته وکامل استوار مانده وباآن بطریقه ای ارامتر, منطقی تر وبدون خود باختن روح وامید ودل روبرو شده باان کنار بیایم چون بسیارند عوامل واتفاقاتی که در طی زندگی باعث ساختن روزهای سخت برای هریک از ما میشوندوآنچه لازمه ی ایستادگی ست همین است که باور کنیم , باور کنیم هی چیز بدون دلیل اتفاق نمی افتد وهرچیزی بدبنال خود مزیتی را خواهد داشت که برای ما درادامه ی را ه لازم وضروریست. حال اگر چنین نشود و باین باور نرسیم آنگاه در فردا که قرارا است بار سخت تری را بردوش دل بکشیم بی شک توانی نخواهیم داشت پس سازگاری با امروز , در روزهای سخت " توانگری واستقامت بیشتری " را در روزهای سخت فردا , برما بخشیده ومی بخشد وآدمی را از تَرکه ای خشکده در باد بودن به تنه ی درخت محکمی تبدیل میکند که نه باد ونه طوفان درفرداها, اورا نخواهد شکست! لذا لازمه ی توانمندی واستقامت ما قبول تمامی زندگی با تمامی دشواری هاست تا از تجارب وپیآمدهای آن توان اینرا داشته باشیم که بهره ای مثبت برده وخود را ساخته وبا زندگی آشناشویم وتسلط خویش را بر شکل زندگی خود بدست بیاوریم .لذا جنگ با سختی هاو پیروزی برناامیدی وادامه راه در تلاش وشگیبائی چاره راه انسان برای بهزیستی وخوشبختی اوست .مااین را می بایست بدانیم که ما هریک رهبران کوچک دنیای خود هستیم که بخشی از چرخه زمین را برعهده داریم وهرکه خود را باز یافت میداند برای چه آمده است چه شاهر چه نویسنده چه فیلسوف چه مخترع چه معلم .... هرکسی برای چیزی بدنیای زمینی آمده است وخداوند ازاو تقاضای خود شناسی ویاری به دیگران را دارد .باامید آنکه خود خومیش دریابیم ووظیفه ی خویش را نیز درقبال خداوند ودنیا پیدا کنیم.
*جنگ با روزهای سخت است که ما را پولادین می سازد . ارد بزرگ* ¤
___ پایان فرگر د روزهای سخت____
● به قلم: فرزانه شیدا●
sarina
sarina

تعداد پستها : 132
Join date : 2009-11-22

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Empty رد: متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا

پست من طرف sarina الثلاثاء مارس 09, 2010 8:26 am

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه شیدا"


آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شودکه همه‌ی انسان‌ها برابرند. (مارتین لوتر‌کینگ)

●بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد بخشندگی ●
● بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی
بزرگتر از فکر او. (همیلتون)●
در روزگارنی که آدمی در دنیا ی کنونی خود دست به گریبان هزاران گونه مشکل وگرفتاری وخوبی وبدی های عصر جدید است گاه آدمی در اندیشه خود باین فکر میرسد که براستی دراین میان برای خود انسان چه چیزی باقی مانده ، که همچنان صورت اولیه خود را داشته باشد وتغییر محسوس وبزرگی نکرده باشد .باینکه در فرگرد روزهای سختی نیز گفتیم که حتی شکل مشکلات ومصائب زندگی ما تغییر کرده است وبسیاری از آنچه هست دیگر شکل اولیه خود را از دست داده،وحتی طرز تفکر ادمی نیز به صورتی سریع رو به رشد نهاده , خواسته ها وتوقعاتش از دنیای پیرامون خود نیز گسترشی بزرگ داشته است
●* این یک دوسه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار وچون باد بدشت
هرگز غم این دوروز , مرا یاد نگشت
روزی که نیآمده است وروزی که گذشت
* خیام ●
وهمانگونه که خیام میفرماید درزندگی درهمه حال باید به این نگریست که به چه میبایست ,بیشتر توجه داشت : روزی که هست یعنی امروز !●
و نه روزی که نیآمده است وروزی که گذشته است!هرگز نیز نمی توانیم این مسئله را کتمان کنیم که در دنیای انسانی ما « انسان » باهمان ذات ونهادی زاده میشود که قرن ها پیش بدنیا می آمده است واگرچه اینک زمانی ست که طفل ما نیز با بسیار امکاناتی بزرگ میشود که در گذشته شاید ناشناخته بود اما آنچه می بایست در تمامی مراحل به آن دقت توجه داشته باشیم .« درون ماست ذات ماست وخواسته ی انسانی وعواطف واحساسات ما »که همواره با پیشرفت دنیای امروز هم نیز, بازهرگز کسی قادر نخواهد بود « احساسات پنجگانه » بشر را همراه با «احساسات درونی» او به تنزل کشیده و(میل اورا به انسان بودن وبهره بردن از دنیای انسانی )کم کرده یا دراو فروکش کند.
●* نیکی وبد که در نهاد بشر است
شادی وغمی که در قضا وقدر است
باچرخ مکن حواله ,کاندر ره عقل
●( چرخ ازتو هزار بار بیچاره تر است* خیام*)! ●
البته شاید بسیاری از عادات انسانی ما نیز همراه با تجدد زندگی شکل جدیدتری یافته باشد .اما نیاز انسان به عشق ,دوست داشتن ,عاطفه ,موردلطف و توجه قرارگرفتن ونیاز به همبستگی ها وارتباطات انسانی چیزیست که نهاد ما بی آن ,دچار دردواندوه میگرددوهیچ کشف واختراعی قادر نیست قلب اندوه ی دیده بی مهری کشیده ای را شاد سازد مگر به لطف ومحبت انسانی وهرآنقدر نیز از امکانات دنیا براین شخص فراهم آوریم هرگز جایگزین احساس تنهائی واحساس ناشناخته ماندن وبی توجهی دیدن دراو از بین نخواهد رفت. ما حتی میشود گفت نیازمند این هستیم که دردنیای پیرامون خود انسانهای دیگری را در احساس خوب وبد خود شریک کنیم حتی نیازمند این هستیم که بدانیم انسان خوبی هستیم .تمایل انسانی ما به اینکه حداقل نه درهمه دنیا , بلکه درنهایت سادگی درخانواده ومحل پیرامون خود «انسانی خوب »شناخته شویم نیز ,احساس غریزی ست وتمایل شدید درونی تمامی آدمیان! گاه انسانهای بی عاطفه ای را , در زندگی مشاهده خواهیم کرد که براستی بوئی از انسانیت نبرده اند, اما حتی آن شخص نیز نیاز خود را برای اینکه اورا قبول داشته وحمد اورا گفته وباو توجه ومهر کنند درمیان افرادی پیدا میکند که بنوعی به آنان جهت اینکار با امکاناتی که از لحاظ کاری ومالی برآنان فراهم میکند جبران مینماید. اگر کمی بدنیای پر سروصدای ستارگان دنیایا افراد تاجر وبزرگانی از لحاظ مالی بزرگ نگاه کنیم چنین مسائلی را خواهیم دید..
● «امروز» :●
* دیروز گذشت ! فکر آنرا نکنیم !
با غصه ی آن سر به گریبان نکنیم
بر هرچه که طی شد وگذشته است دگر
زهری بدرون سینه و جان نکنیم
فردا که نیامده , «امروز» خوش است
ما توشه چرا پُراز همین «آن » نکنیم؟
(**آن=لحظه ی حال
از لطف خدارسیده صد نعمت خوب
مااز چه زآن,سود فراوان نکنیم؟!
از « فرصت امروز » ببر بهره ی خویش
ما ازچه بخود« زمانه» آسان نکنیم
در وادی این سرای بی مهری دهر
مااز چه نگه به مهر « باران »نکنیم؟
خود نیز چو باران محبت باشیم ...
بخشندگی ولطف به احسان نکنیم؟!
دنیا که نمانده بر کسی , جان دلم
بّه هستی خود به غصه ویران نکنیم !
یارب , که « خوداو» مظهر احسان ووفاست
ما از چه سپاس او به ایمان نکنیم؟!
●فرزانه شیدا ●
افرادی که نام برده شد اکثرا آنها انسانهای تنهائی هستند که کمبودهای عاطفی خود را درمیان کسانی جستجو میکنند که طرفدار دارائی او هستند وبااینکه دردرون میدانند که بیشترین چیزی که دیگران را به آنان جلب کرده است ,هدفی جز سود ومنفعت ندارد .اما احتیاج ونیاز به محبت دیدن ویا بهر شکلی محبت کردن را نیز بدین شکل باز میخرند وبابت آن تن به هر بخششی نیز میدهند که تا اینگونه خودرا ارضا شده از لحاظ احساس عاطفی ببینند . اینگونه بخشندگی از آنرو که هدفی درست را دنبال نمیکند نمیتواند بر شخص گیرنده نیز اثر گذار باشد چرا که « بده , بستانی» همچون حقوق را میماند که شخص دهنده بر اساس سود خود میدهد شخص گیرنده نیز میداند چرا مورد لطف قرار گرفته است
●* برای رسیدن به بلندای بخشندگی باید از آز وجود خویش بگذری . ارد بزرگ ●
اینکه آدمی دوست داشته باشد دردوران بودن خود انسانی با قلبی رئوف بوده ودلی بخشنده داشته باشد درهمه گونه انسانی باهرنوع اخلاقیا ت وآداب وروسم وفرهنگی که درآن رشد کرده است , یکسان است و تنها تفاوت دراین است که فردی ممکن است در بروز احساس خویش استعداد بیشتری داشته باشد ودرکنار آن فردی دیگر حتی قادر به گفتن یا بروز احساس ساده خود نیز در طی روزبه حالتی بسیار ساده هم نباشد وحتی نتواند برای بازگوئی درون , کلامی پیدا کرده آنراباز بگوید .اما چه این وچه آن انسان درمقام انسانی خویش هزاران راه حل برای ارضای درون عاطفی خود میتواند پیدا کرده وتوسط آن چه برای درون خود چه بر دیگری مثمر ثمر بوده ودرطی زندگی خود انسانی باشد که همگان اورابخوبی ولطف میشناسندوبراستی نیز چنین بودن جز بدست خود ما میسر نیست ویکی ازاین راه ها برای نشان دادن خوبی ومهربانی خود حتی به خود همین «بخشندگی » ست
●(حمال دنیا * استاد شهریار) ●
چه خوبست دنیا واقبال دنیا
اگر خرج عقُبا کنی مال دنیا
کسی کو مواسات واحسان نداشت
به ادبارش انجامد اقبال دنیا
چو دنیا نخواهی به دنبال خود برُد
چه سود از دویدن بدنبال دنیا
ولی میتوان توشه ی آخرت کرد
همه مستغلات واموال دنیا
نه اموال تنها , که باخود توان بُرد
همه حرص وامال و امیال دنیا
برو ارز واسعار عُقبا طلب کن(عقُبا = عاقبت)
میآویز چندین به دلال دنیا
همه این جهانی شود آن جهانی
اگر جَستی از دام عُمال دنیا
به راهَ خدا, آنه چه انفاق کردی
برای تو آن ماند از مال دنیا
یگی پرده ی عبرتو سینمائی ست
به چشن من اوضاع واحوال دنیا
به خودآ که دنیا به آخر رسیده
منجم چه بد میزند فال دنیا
اگر حَملِ دنیا همین تا لب گور
خدایا چه بدبخت حمال دنیا
●(حمال دنیا * استاد شهریار) ●
انسانی که دارای قلبی مهربان است از دیدن انسانهای دیگر درغم واندوه و یا گرفتاری ومشکل همانقدر اندوهگین میشود که گوئی مشکل متعلق به خود اوست واگر توانائی حل مشکل او را داشته باشد دریغ نخواهد کرد .وچنانچه از عهده او این یاری بخشیدن ممکن نباشد آنگاه به هرآن راهی که قادر به انجام آن باشد تلاش میکند ,تا راه حلی برای آن شخص بیابد , چرا که ازدیدگاه او این وظیفه ایست که بر گردن او بعنوان یک انسان گذاشته شده است ونه تنها او که معتقد است تمامی انسانها موظفند برای داشتن دنیائی بهتر ورزگاری راحت تر یاری دهنده یکدیگر باشند
●*«اگر آدمیان می دانستند بخشندگی چه داشته بزرگیست , از آن دریغ نیز نمیکردند»●
همانطور که ارد بزرگ میفرماید :« بخشش انسانی» چیزی ست که با انجام آن ,چیزی را ازدست نخواهی داد بلکه درقبال آن , بسیاری چیزها از جمله محبت دیگران وارزش واعتباری عمیق را در میان انسانها بدست خواهی آورد .
●* بخشنده از دست نمی دهد او همواره در حال بدست آوردن است . ارد بزرگ●
عده ای در احساس وذهن خویش «بخشندگی »را جزئی از زندگی خود می دانند ودرباب آن چه باخود چه با دیگری حتی به سوال نیز نخواهند نشست که ایا باید بخشنده بود یا خیر بلکه بی هیچ تفکری این را چون وظیفه ای انسانی انجام داده ودرقبال آن چشمداشتی را نیز متوقع نیستند و هرگزمهربانی وخوبی را ,ضعف خویش وبهانه ای برای درخطر بودن از سوی دیگران نمیدانند . هرچند که دنیای امروز انقدر آلوده به ریا وبدطینتی ودروغ عده ای آغشته شده است که گاه دیگر رنگ طبیعی وسبز وزیبای زندگی نیز در نگاه آدمی قدرت خود نمائی پیدا نمیکند وبااینحال شخص رئوف وبخشنده اگرچه نمی بایست کسی باشد که دیگران ازاو سواستفاده میکنند اما چنین انسانی گاه حتی میداند که بخشش به فردی, برای آن فرد انقدرها که ابراز میدارد ارزش درونی ندارد ولی تنها برای اینکه بتواند ازاین امکان برخوردار باشد حتی حاضر است به هر شکلی که شده خودنمائی نماید تا ازاین احسان اوبرخوردار گشته و کار خود را راه بیاندازد اینکار را میکند!.
●* دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود, به اندازه ی دیگری است. (اسکات پک) ●
اما انسان بخشنده باوجود آگاهی براینکه این شخص انسانی لایق نیست بازهم قادر نیست اورا بحال خود بگذارد و درمشکلی که برایش پیش آمده اورا رها کند, چرا که چنین انسانهائی نه یکبار که بسیاری ازاوقات برای خود دردسر فراهم میکنند وعلت ان است که هرگز به عاقبت اعمال خود اندیشه درستی نداشته ودرانجام اعمال خود هرگز نقشه ای درست را پیش نمیگیرد که انتهای آن افتادن به دردسر نباشد .
●* اگر طالب زندگی سالم و بالندگی‌رو می باشیم , بایدبه حقیقت عشق بورزیم.
(اسکات پک)●
وبه چنین انسانهائی که بگونه ای ,هم مشکل خود, هم اطرافیان وهم جامعه ی خود هستند تنها باید آموخت که ایستادن بروی پای خود ,دردرجه ی اول خوشبختی خود اوست وباعث سربلندی وبی نیازی خود او:
●- بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی. (رودکی)●
واین دوروزه زندگی را چه زیباست انسانی باشی که هم خود هم دیگران باو افتخار میکنند تا شخصی که همیشه نیازمند یاری دیگریست.
● - عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی) ●
شخص بخشنده نیز , فرد متقابل خود را می شناسد واگر یاری میدهد ازبزرگی درون اوست نه از حماقت وسادگی او, اما بسیار این تصور در ذهن کوچک دیگران شکل میگیرد که فلانی که انقدر راحت و بی هیچ پرسشی بمن کمک کرد, عجب آدم احمقی ست یا شاید هم زیادی ساده! بی آنکه اینرا بداندکه در نگاه شخص بخشنده , تمامی آنچه می بایست برملا باشد ,روشن وآشکار است واگر اینرا بروز نمیدهد ,از روی بزرگی روح اوست وازاینکه به خرد کردن دیگری بخاطر مادیات زندگی لذت نمیبرد واز خرد کردن دیگران دچار شعف نمیشود چراکه میداند آنکه نیازمند گشته بهردلیل اگر راه درست تفکر را میدانست به چاه این گرفتاری نمی افتاد که نیازمند دیگری شودوهمین اورا بس که با عمل خود نمایانگر درون مایه وفکر خود نیز هست ,انان عاقل بیهوده خود را بدردسر نمی اندازد ودرعین حال بسیاری از دردسرهای انسان عاقل میتواند از سوی همان افراد نادانی باشد که اورا احمق تصور کرده اند .جذاب تراینکه اوهمه ی این چیزها را میداند وبه لبخندی میگذرد وانتظار میکشد روزی برسد که عقل فرد مقابل خوداورا شرمنده سازد نه زبان او! درواقع بخشندگان انسانهای بزرگی هستند که یاری وکمک درنهاد آنان چون جزئی از وجود محسوب میشود بمانند اینکه انسان هوا را نفس میکشد .چراکه وجود آدمی به این هوا نیازمند است وبااینکه بخشنده نیازی به بخشندگی ندارد اما نیاز اوست خود را در موقعیتی نبیند که بداند میتوانست کمکی باشد ولی نکرد واهمیتی نداد که این بااینکه مشکل او نیست که مشکل دیگران را حل کند اما درد درون او خواهد بود , که اگر چینین کار نکند.
* بخشندگان فرمانروایان بی تاج و تخت میانه مردمند . ارد بزرگ*
وعلت این است که او میداند چنانچه اوهم امروز بداد او نرسد مشکلاتی که برای او پیش خواهد آمد فردا صد چندان خواهد شد وشاید دیگر قابل جبران نبشاد وشخص بخشنده انان نیست که رضا براین باشد که بداند ویاری نکند وشاهد فرورفتن آدمی حتی ناسپاس , در پیرامون زندگی خود باشد .چراکه اگرچه بظاهر اوست که به شخصی ناسپاس یاری میدهد وچیزی را از خود کم کرده بدیگری میخشد که در زندگی او نیز بی شک بودن مال وپولی هرچقدر دارا باز بی ثمر نیست ولی بااینحال آنچه او میبخشد بیش از بخشیدن چیزی مادیست او دل خود را در میان این بسته ی خدمت انسانی تقدیم کرده است وچنانچه فرد متقابل انسانی باشد که کمی نیز از انسانیت بو برده باشد
● چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است. (امرسون)●
انسان حق شناس حتی اگر قادر به باز پرداخت این محبت نباشد از لحاظ معنوی اما آنراارج نهاده واز خاطر نمیبرد که این شخص میتوانست چون دیگران باو ومشکل او اهمیتی نداده زندگی خود را بکند وبگذارد اونیز خود راه حلی بر مشکل خود بیابد .اواین اوست که می بایست دریابد درقبال دیگران همواره بخاطر همه چیز میبایست حق شناس بود ودرعین حال بیش از هرکسی برای شخص خود ارزش قائل شد وقدر دیگران را نیز در پیرامون خود دانست که هرکه در دورادور ماست بی شک بی ثمر نیست ونمیبایست حتما شخصی در کنار ما در زندگی ما سوددهنده باشد که براو ارزشی قائل شویم که گاه همانکه هرگز تصور نمیکردی برات دوا کننده دردی باشد روزی میتواند نجات دهنده ی توباشد
● * عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی. (اسکات پک)●
ازاینرو انسانی که تا بدین حد دردرون خود انسان است هرگز چیزی را زکف نداده که خود نیز میداند درقبال دورن و وجدان ودر نزد خدواند خویش بیشتز سربلند است وآرامتر تا اینکه ببیند وبگذرد واهمیت نداده وبعد در دل نگران او باشد .براستی چنین انسانهائی در دنیا بسیار دچار شکست میشوند که میبینند کمتر کسی دراین دنیا باقی مانده است که انسانیت را ارج نهاده ولااقل درقبال خود ووجدان شخصی خود انسان باشد
● روزن نجات ●
پایان حیات ما ملولی ست
هر زنده ملول ازاین حیات است
هرچیز مکّرری به پایان
تلخ است اگر چه خود نبّات است
تکرار که شد ملال زاید
دنیای توهم مکّررات است
جز تز کیه مقصدی دگر نیست
تا در نگری چه درممات است
مرگ که ازاو هراس داریم
تنها ره و روزن نجات است
●( استاد شهریار)●
بخشنده هرگز در قبال بخشش خود چیزی رااز کف نداده است او بر بار بزرگی وانسانیت خویش افزوده است وگیرنده با جوابی که پس از آن خواهد داد نماینده انسان بودن خود است واینکه چقدرلیاقت چنین لطف ومرحمتی را از سوی دیگری داشته است
* بخشندگی ، داشته است نه تباه شده . ارد بزرگ *
واگر انسانی باشد که ارج مینهد بی شک هرگز در زندگی یاری بموقع شخص بخشنده را فراموش نخواهد کرد هرچند که فراموش بکند با نکند بخشنده نیازی باین ندارد که بیاد بماند یا پاسخی دریافت کند چراکه اگر جزاین بود انسانی بخشنده نبود.
* مردم همواره گوش به ندای بخشندگان دارند . ارد بزرگ *
●پایان فرگرد بخشندگی● به قلم فرزانه شیدا●
sarina
sarina

تعداد پستها : 132
Join date : 2009-11-22

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Empty رد: متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا

پست من طرف sarina الثلاثاء مارس 09, 2010 8:28 am

زندگی بسیار مسحور کننده است
فقط باید با عینک مناسبی به آن نگریست. دُوما

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه شیدا"



●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد گردن کشی ●
دراین بخش به فرگرد « گردن کشی» میپردازیم: در اصل واساس وریشه وروان ونهاد بشری بسیاری از خصلتها موجود است که یکی از دیگری میتواند قدرت وضعف بیشتری گرفته وبر خوی واخلاق آدمیان اثر گذار باشد انسانی که در جَوّی از مهربانی وآرامش , زاده وپرورش یافته باشد
معمولا چیزی از « گردن کشی» نمیداند وبا آن آشنا نیست , مگر دردیگران شاهد آن باشد که بعلت درون ارام خود هرگز قادر به پذیرش آن نیز نیست ودرهمه زندگی باهمان طبع ارام ومهربان خود با زندگی ومردم ومشکلات وشادی وغمهای خود روبرومیشود .بسیار پیش میآید که مسیر زندگی انسانی را از آن دریچه نگاهی که داشت به بیرون ومحل بازتری سوق میدهد که این نگرش جدید ممکن است به سود ویا ضرر دائمی آن شخص باشد زمانی که انسانی در محیط آشوب زده وپرهیجان و ناآرامی پرورش بیاید معنای دنیای ارام را نیز نمی اموزد درنتیجه درنگاه چنین شخصی دنیا همیشه در تلاطمی در گذر است که او مجبور است چون بودن در دریای مواّج برای بودن وهستی خود
دست وپا بزند ومقابله ومقاومت کند این است که در برابر مردمان دیگر نیز همیشه همان موج متلاطمی ست که قادر به ارام گرفتن نیست وهربار که هر برخوردی را هرچند ملایم شاهد باشد
باز درکنار تمامی احساسات درونی خود بخاطر اشنائی وتمرین بیشتری که بر روی گردن کشی وهیجانات ناشی برآن دارد به شکلی هجوم کننده و هیجانی وبا جبهه گیری پاسخ خواهد داد
دنیای انسان ارام ومهربان درکنار انسانی با چینین خصلت و خو,معمولا تبدیل به جهنمی میشود
که هرگز درآن چیزی بنام ارامش وزندگی راحت را حس نمیکند وهمواره اگر ایندونفر همخانه ای باشند چون زن وشوهر این زندگی همواره درجَّووفضائی , بسر میبرد که درآن اطفال خانواده نیز قادر بیادگیری ارامش وخوبی نیستند ,چرا که موجهای متلاطم خشم و عصبانیت هاو دشنام ها
وگاه هیجانات غیر ضرروری بی دلیل هرگز حتی به طفل این خانواده نیز چنین اجازه ای را نمیدهد که درخواب نیز بدون صدای آشفته زندگی ِ نابسامان خود وخانواده اش چیز دیگری را احساس ودرک کند درنتیجه بارها در فرگردها نوشته وگفته ام که ما آن چیزی را برداشت میکنیم که خود دانه اولیه ی آنرا کاشته ایم اگر امروزه در میان نسل جوان تعداد افراد متلاطم ناارام سرکش بیقرار غمگین وافسرده بسیار است ,هم می بایست بدرون خانه ی او نگریست هم به محیط اطراف او !جامعه نیز دراینکه شخصی باهمه خوی وخصلت ارام بتدریچ تبدیل به فردی سرکش وناراضی شود بی تاثیر نیست

●* خیام ●

ترکیب پیاله ای که درهم پیوست

بشکستن آن روا نی دارد مست

چندین سرو پای نازنین وُ , بَر ودست

بر مِهر که پیوست, و به کین که شکست

●* خیام ●

وبراستی نیز بسیار در زندگی چه درمحدوده ی خانوادگی چه در اجتماع شاهد آن بوده ایمکه کسی با صفا ومهر دل پیش آمده وبه کین ودشمنی دنیا واطرافیان گوشه عزلت گزیده وخلوت خویش را بهتر از دنیای آشفته ی امروز دیده وپسندید وارام زندگی خود را بر هیاهوی دنیای ناامی وبد بیرون ترجیح داد ویا باخشمی وتنفری از درد سر به گردن کشی نهاده وبه جنگ با هرچه هست ونیست گناهکار وبیگناه پرداختچیزی که مسلم است انسانی که عمری درآرامش محیط خانه خود با

یک «منطق درست» بزرگ شده است به جنگیدن بادیگران نمی پردازد و با دنیای خشم وگردن کشی

بیگانه است و همواره از سوی والدین خود نیز بگونه ای منطقی بااو برخوردشده وخودنیز منطق جاری زندگی را آموخته است ودر جواب سوالات خود بدنبال جوابهای منطقی آن نیز میرود ونیازمند
این نیست که دیگری جوابگوی اندیشه های او باشد که خود بر علم خویش افزوده وبه درستی وخوبی ونیکی وبدی هرچیز بگونه ی خود پی برده وبرای خود باوری را اعتقادی را دنبال میکند
که شخصیت اورا شکل میدهد وهمواره جوابهائی را بگونه ای منطقی نیزبدست اورده واز سوی
اطرافیان وجامعه نیز بعلت همین منطقی که داراست, پذیرفته گردیده ومورد قبول اطرافیان است درنتیجه کمتر با خشونت روبرو میگردد وکمتر تجربه ی این را خواهد داشت که به خشمی غیر معمول دچار شود مگر درحالت شوکی عمیق باشد
●اگر پی به شکوه و گستره خرد خویش ببریم هیچ گاه به گردن کشی روی نمی آوریم . ارد بزرگ ●

وانسانی عاقل ومنطقی ودانا, زمانی که بادنیای بدون منطق بیرون روبرو شود که دنیا فقط بکام عده ای میچرخد که با وبی وجدانی فقط به نفع وسود خویش تفکر میکنند این انسان ارام نیز با آنچه باو از این جامعه میرسد که جز سرخوردگی وافسردگی وناامید نیست ومی بیند که هیچ راهکاری برای
آن نمی یابد هرچقدر منطقی هرچقدر ارام سرانجام طغیان میکند *سرگشی دلایل بسیار ی دارد*وهیچ انسانی بی دلیل سرکش نمی کند* * وبدون هیچ دلیل قانع کننده ای نمی اید دنیا را با سرکشی خود متوجه خود کرده یا بر علیه دیگران شورش وطغیان کند که اگر بی دلیل باشد انسانی نورمال وطبیعی نیست .بی شک در پشت تمامی اخلاقیات ورفتارهای ماریشه هائی موجود است که چون به آن دقت کنیم جوابگوی تمام سوالات ما خواهد بود که چرا کسی چنین سرگشی میکند. ومعمولا نیز در بسیا ر اتفاق می افتد که شخصی با فشارهای وارده بر او اول به عصیان وگردن کشی برخیزد وبتدریج دچار ناراحتی های عمیقی گردد که ازاو انسانی همیشه پرخاشگر بسازد وحتی تا بدین حد در این جو روحی پیش برود که سرانجام تعادل روحی خود را برای همیشه از کف داده وانانی نامتعادل گردد که بناچار می بایست اگر این وضعیت به شکلی جدی بروز کرد اورا به اولین دکتر روانشناس معرفی نموده ودر صدد چاره برآمد
●* گردن کشی آدمیان ، ریشه در ریزی و خردی میدان اندیشه آنان دارد . ارد بزرگ●
اما چگونه میشود که با دیدن بسیاری از ناحقی هادرجهان امروز همچنان تعادل روحی خود را حفظ کرده از کوره بدر نرویم وباز قادر باشیم میان حق وباطلی زندگی کنیم که شاید چندان قدرتی بروی ان نیز نداریم وباید یادآور گردم اگرچه ما برروی عوامل خارجی هرگز نمیتوانیم کنترل مثبت وموثری داشته باشیم اما کنترل روحی ودرون خود را براحتی میتوانیم تحت اختیار داشته وبر اندوه وغم وعصیان وخشم خود نیز فائق آمده بر آن برتری یافته واز سخت ترین شرایط عبور کنیم, نمیدانم تابحال برای شما رخ داده است که بمدتی گاه ماهها قادر به کنترل روح واعصاب خود نبوده
ونتوانید بر خشم خود غلبه کنید؟!
● باز کن پنجره را: ●
باز کن پنجره را..
کـه دلم میخواهد ...
نفسـی تازه کنم از دم باد
یاد آن هستی باد ...
و تنـفس ز بهار...
بدلم شـوق دگر مـی بخـشد....
منو این خانه که
بس دلگیـر اسـت...
در خـفای غـم ایـن پـرده’ غـمناک دریغ...
دل به زنـدان کردیم!...
و بـه تنهائی دل خو کـردیم...
و به شـبناکـی ایـن کنـج اتاق!...
باز کن پنـجره را،
بگشـا پرده ی اندوه مرا...
منو این پنجره باید یکبار...
با هـم از داخل این خـانـه ی غـم..
نگهـی بر دل آزاده کنیـم...
به طبیـعت به جـهان......
به هـمان مردم شـاد...
کـه بسـی خنـداننـد!...
باز کـن پنجـره را...
بگشـا پـرده ی اندوه مرا...
یادکـن از دم و از هستـی باد...
دلم از پرده بسـی دلگیـر است
که مرا از منو از دهـر گـرفـت ....
باز کن پنجـره را...
بگـشا پرده اندوه مرا!!!
●1382 شهریور فرزانه شیدا ●
برای من چنین چیزی پیش آمده است ودرواقع وقتی به زندگی خود نگاه میکنم میبینم بیش از آنکه از چیزی درزندگی خودغمگین شده باشم ,دربسیاری از اوقات و معمولا عصبانی وخشمگین شده ام وباانکه طبعی آرام دارداما خشمم براحتی فروکش نمیکند بخصوص اگر برای آن دلیل موجه ی نیز داشته باشم وتنها تصوروخیال من باعث آن نبوده باشد که حامی اندیشه ام باشد وبر اساس واقعیتی دچاراین خشم وعصبانیت شده باشم.اما تفاوت شایانی ست بین گردن کشی با خشمگین شدن وتفاوت این دودراین است که انسانی که گردن کشی میکند,از خشم نیز ,که نوع دیگری از احساس آدمیست در رنج است واین انواع احساساتی که برانسان مستولی شده یکی بیش از دیگری رخ مینماید باین معنی که معمولا درانتهای راه خود چنانچه به مداوایا پرهیز ازان حالت
●*خیام ●
چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست, به هرچه هست, نقصان وشکست
انگار که هرچه هست درعالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست
●*خیام ●
در رابطه با بی تفاوتی شاید بگوئید: « بی تفاوتی یعنی بی تفاوت وبیخیال همه چیز شدن !»اما چنین نیست حتی انسانی که بسیار بی تفاوت به همه چیز نگاه میکند دردرون خود, درد واندوه , فکر واندیشه ای راداراست که اورا به این " مقطع احساسی"رسانده است که درواقع سعی کند بی تفاوت باشدچراکه احدی نمیتواند بطور کامل انسانی بی تفاوت باشد
●*خیام ●
ای دل چو زمانه می کند غمناکت
ناگه برود زتن روان پاکت
بر سبزه نشین وخوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
●*خیام ●
وعلت این است که انسان سرشارازاحساساتی ست که در ذات ونهاد وبدن طبیعی او همواره وجود دارد وکشتن احساسی , در مقابل احساس دیگر, اگرچه میتوانداحساسی راضعیف کنداماهرگز نمیتواند دروجود زنده "آدمی" برای همیشه گم گشته یا نابود شود وتنها نیاز به تلنگری دارد تا مجدد بروز کرده وشاید حتی بشدت زیادی نیز خود رانشان بدهد,به مانند فغانی ازدردیا گریه ای بلند وهای های گریستنی توام با فریاد ,کهاگر چنین چیزی رخ دهد اگر به اوج نرسیده باشد که باعث خود باختن ودیوانه شدن گردد, آنگاه باعث رهائی روح بشریست ,که شاید روزی متعلق به اسنانی بوده است که تصوراینرانیز نمیکرد که در طول زندگی درچنین مکان آشفته ای خود راببیند یا به انتهارسیده وبه هیچ چیزی دست نیافته باشد که دل وروح اورا شاد نماید یااو راازخودراضی سازد
●*خیام ●
خاکی که به زیر پای هر نادانی ست
کّف صنمی وچهره ی جانانی ست
هرخشت که بر کنگره ی ایوانی ست
انگشت وزیر یا سر سلطانی ست
●*خیام ●
واین گریستن نیز ,نیاز آدمی درزمان اندوه است ومردوزن نیزندارد که,اگر جز این بود خداوند روزن اشک را به هردو نمی بخشید واینرادر فرگرد های پیشین نیز یاداور شدم که ما ظلمی به جنس پسر خوددردنیا کرده ایم که تا زمین میخوردودردش میگیردونیاز دارد به گریه ای خود راآرام کندبلافاصله میگوئیم: خجالت بکش پسر!تو مردی !واو رااز بروز دادن ِاحساس طبیعی خود,منع میکنیم تاجائی که این پسر روزی جوانی شده وحتی پیر میشود ولی آنگاه گله میکنیم که چرامردان وپسران مااینقدر سرد وبی عاطفه اند که چرا هیچگاه در مقابل دردورنج ومشکلات,احساساتی رابروز نمیدهند که ما دختران وزنها نشان میدهیم وعین سنگی خشک تنها به جائی خیره میشوند,درحالی که دراین مواقع باید ازته دل , دل سوزاند که مردی خیره بر جائی درسکوت اندوه خود فرورود بی اینکه حق گریستن رادرجامعه ومیان حتی عزیزان خود داشته باشد!!
●*خیام ●
در دایره ای که آمد ورفتن ماست
اورا نه *بدایت, نه نهایت پیداست )
کس مّی نزند دمی دراین معنی راست
کاین آمدن از کجا ورفتن به کجاست
(*بدایت=*آغاز )
●*خیام ●
اگرچه جنس مرد درکل جنسی مقاوم تر است اما همان گوشت وخون همان احساسات مشابه را داراست که در جنس زن نیز موجوداست ولی ما برحسب عادات دیرینه سنتی به پسران ومردان خود می اموزیم که انسانهای خشنی خودرا نشان دهند حتی بااینکه نیستند وباید تاسف بخوریم اگر چنین انسانهای خشنی , ساخته ی دست خود ما باشند وازپرورش خود ما چنین شده باشند و بعنوان والدین می بایست شرمنده نیز باشیم که چنین انسانهائی را به جامعه ای بخشیدیم که نیاز به خشونت بیشتر ندارد بلکه نیازمند « انسانیت» بیشتر است نیازمند صلحی دائمی نیازمند مهرومحبت وعاطفه ای انسانی!
●*خیام ●
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده ی اسرار فنا خو اهی رفت
می نوش, ندانی از کجا آمده ای
خوش باش , ندانی به کجا خواهی رفت!
●*خیام ●
بهرحال کم کم در جامعه در طی رشد این نیز نوعی عادت میشود که مردوپسر وقتی که لبریز از احساس طغیان ودرد است نیز جرات نکند از ترس فکر ونگاه دیگران درپیش روی کسی خودرا ببازد واشکی بریزدواگر بر اساس روح انسانی تاب نیاورده بناگاه بغض او بترکد همگان اورا بدیده ی تحقیر نگاه میکنند ومیگویند: بتوهم میگویند مرد! تندی زدی زیر گریه که چه شود ! بااین مشکل باین سادگی و بیخودی که اگر بخواهی گریه کنی فردا جلوزن وبچه ات میخواهی با مشکلات زندگی چیکار کنی میخواهی با گریه حلشون کنی پاشو خودتو جمع کن ,مردی گفتن زنی گفتن ! وتحقیر بدنبال تحقیر دربرابر روحی که خود شکسته است ودیگر دراین لحظه نیازی !!!!به سرزنش ندارد واین خطا...خطا ...خطا ست!!این بدترین ظلمیست که مادر وپدری یا حتی همسری میتوانند به فرزند مذکریا مردی روا دارد, که نگذارند او احساس خود را درهر سنی که هست 3ساله 5ساله 20 ساله 30یا حتی 50ساله بواقع اصلافرقی نمیکند چه سنی ! فرقی نمیکند برای!چه! فرقی نمیکند به چه عنوانی !
__●*خیام ● __
عمریست مرا تیره وکاریست نه راست
محنت همه افزودن وراحت همه کاست
شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست
ما را ز کس دگر نمی باید خواست
●*خیام ●
این گریه این بروز دادن احساسات حق طبیعی او بعنوان یک انسان است وهیچ کجا یدنیادر هیچ کتابی ومذهب وآئین ومرامی نیز نوشته نشده است که "گریه مرد گناه است وخطا ست! "ما چرا اینگونه باید فکر کنیم وریشه از کجاست ؟!از مردمانی بیرون از نسل امروز که هیچیک از قوانین دیروزی آنان امروزه نمیتواند بخواهیم هم نمیتواند کاربردداشته باشد !
●* گردن کشی آدمیان ،ریشه در ریزی و خردی میدان اندیشه آنان دارد . ارد بزرگ ●
براستی چرا به اینگونه افکار پوسیده وغلط چسبیده ایم , آنهم وقتی دردی ازما را دوا نمیکندما باید به نگاه داشتن فرهنگی بپردازیم که در پیشرفت ورشد ما یاور ما باشد نه اینکه عمری در گوشه عزلت جدای همه ی دنیا ما را نگاهداشته ازهمه کس مجزا کند .فرهنگ ما غنی ست اما بیاید بهترین ها را سوا کنیم وآنچه نمی بایست در دوران کنونی مشی عملکرد ما باشد بدور بریزیم وبیش ازاین باآن خود راازدیگران جدا نکرده ودرنگاه دیگران خود را کمتر از آنچه هستیم نشان ندهیم چون در باطن همه ی ما به بعضی نکات غلط در سنت وآئین خود واقفیم که نیازی به حفظ آن نداشته رهائی از ان نجات ماست در جامعه ی کنونی که همه بر علم می افزایند وبردانش وتجربه وماهنوز به پوسیده طنابهای خاندانی چسبیده ایم که خط کش چوب البالوی خیسش آنهمدر« مکتب علم ودانش! » جان فرزند عزیزی را سیاه میکرد ومیگفتیم : چوب معلم نوازش است وسبب آموزش وبرای صلاح خودمان وچه ضرب المثل ها که برای کتک خوردن وکتک زدن در فرهنگ غنی خود کنار نگذاشته ایم مثل:" کتک خورش سفت شده :یاکتک خورش مَلَسه!!! " یعنی از بس کتک خورده دیگه عادت کرده !ودر توضیح کتاب قند وشکر هم مینویسد: کودک را زیاد نبایدزد چراکه عادت میکند وبدتر میشود !!! عجبا اصلا چرا باید کتکی بخورد مگر حیوان است ؟در حالی که آزردن حیوانی خطاست چه برسد عزیزی به هر دلیلی خواه بر حق خواه ناحق وروزی او نیز طغیانی بزرگ وسرکشی دردناکی رابر علیه شما خواهد داشت بر همان دستی که زد * چه به ناحق چه بر حق که هیچ قانونی دردنیا اینرا حق وانصاف نمی شمارد!!!
●فریاد را بخاطر بسپار سکوت شکستنی ست .●
پر میزنم در آسمان اندیشه های عشق
پروازی بر فراز ... هیاهوی شهر
آنگاه که سکوت در گوشه ای آرام
کز کرده بود!!!
وهیاهو غوغا میکرد!
؛فریاد؛ اما بیصدا
نگاه میکرد
در حنجره های بُغض !!!
و صدای بال پروازم ...آه...
در هیاهو ... گم میشد!!!
چون من چون تو چون ما!!!
شاید می بایست بر شانه فریاد بنشینم
وفغانی برآورم ، با رسا ترین صدا
تا بازگویم ترا
فریاد را بخاطر بسپار!!!
سکوت مُردنیست !!!
آنگاه که انسان در ؛هستی ونیستی ؛
می میرد!!!
آندم که ؛ آه ؛... را ه نفس میبندد
وآندم که عشق وانسانیت میمیرد
در دستهای ظلم!!!
فریاد را بخاطر بسپار ...
سکوت مردنی ست!!!
دوشنبه 20 اسفند 1386● شعر از: فرزانه شیدا ●
"دست بلندکردن بر کوچکتر از خود نشانه ضعف کسی ست که چنین میکند "چوب پدر ُگله هرکی نخوره ُخله "!!! ولی آن کس که چوب بدست دارد آیا فردی عاقل ومنطقی ست؟؟؟ یا یک روانی چوب بدست که منطق او چوب اوست؟؟!" که عجبا پدری عاقل ودانا ومردی که باید که پناه کودکی حساب شود وحامی او منطق او چوب اوست و به چوبی درسی میآموزد وچه رایاد میدهد؟ براستی چه می آموزد جز خشونت راه حل مشکلات است خدا داند واینور دنیا چنین چوبی باعث زندانی شدن چنین معلمی ست که منطقش زدن باشد ویاد دادنش تنبیه و آموزشش اینک هرکه خطا کرد گوش نده بدلیل او بزن یعنی زدن جایگزین همه ی منطق ها!!! بواقع ما روزانه روح خود را میزنیم وآزار میدهیم با هزاران اشتباه فکری وفرهنگی خود که دیگردرهیچ کجای دنیا چنین حنائی رنگی نداشته حتیاز یادها رفته است واگر زمانی بعنوان خاطره یاد شود آنرا زمان بربریت ووحشیگری دوران قدیم انسانی میخوانند وزمان بربریت فکری انسانی وما متاسفانه هنوز چوب وشلاق ما منطق حرف ما با فرزند مذکر ومونث ماست که بزرگان میگویند کسی که منطق بدانددست بلند نمیکند ونه حتی صدای خویش را بر دیگری بلکه به منطقی آرام سخن گفته وحرف خویش بدرستی بگوش اومیرساند «اگر میخواهی صدایت را بشنوند فریاد بزن,اگر میخواهی حرفت را گوش کرده و بشنوند آرام و شمرده وبا متانت سخن بگو تا شنیده شوی*» مااز گردن کشی حرف میزنیم وقتی هرچه در بالا نوشته شد خود بهترین نمونه ای بود برای اینکه بداینم چرا یکی از مابه گردنکشی درومیاوردکه حتی این نیز نوعی دفاع از خوداست وباز این ما هستیم که چنین چیز ی را باو آموخته ایم

آنچه را که بر خود نمی پسندی بردیگران مپسند (علی ع*) " معنای عمیق شکستن "داشته باشد !!!عجب!..ما براستی چه نوع آدمی هستیم که چنین آموزشی را به فرزندان وعزیزان خود منتقل میکنیم؟؟؟؟؟؟ ●
وای برما, براین اندیشه و بر این منطق از پایه غلط !!!که در اینور آبها اگر این را برای کسی تعریف کنم برحال منو واندیشه ی منو وفرزند من نیز تاسف خواهد خورد !درواقع ما بااینکار چنین پیامی را به فرزند خود میرسانیم که تو پسرم وقتی حق داری گریه کنی که دیگه خرد خاکشیر شدی وگرنه عیبه یوقت گریه نکنیا! اونوقت میگن که عین زنا میمونه!!! واگر دقت کرده باشید کسی که بیشتر به عصیان میرسد کسی که بناگاه سرکشی میکند بیشتر از جنس مذکر است تا جنس مونث
● * چه بسیار گردن کشانی که به آنی دچار زبونی شدند . ارد بزرگ ●
این دست اورد زحمات ماست که خواستیم ازاو مردی بسازیم و یا زنی که فردااو نیز سازنده ومسئول نسل آینده ی ایران وایرانی ست ونماینده ی کشور ما در کل جهان و همه ی این سنت ها آئین ها ضرب المثل ها براستی باید در صندوق فراموشی وتنها بعنوان خاطره ای از گذشتگان برای ما باقی بماند نه اینکه با فخراز فرهنگ غنی خود نام ببریم .اما زمانی که بیگانه ای کتاب فرهنگ ضر بالمثلهای ایران وایرانی را میگشاید دریابد بسیاری ازآنچه در کل دنیاامروزه محکوم شده وپدر ومادری یا شوهر وهمسری وهرآنکه بعنوان صدر نشین ,جامعه بر سر خانه خانواده وکشور ماست افرادی شناخته شوند که زبان منطق انان زور وکتک و تنبیه است . با چنین دلایلی که درکتب ایران وایرانی مستنداست چرا تعجب میکنیم که مارا مردمی از دنیای بربریت تصور کنند یاوحشیانی که هنوز فرهنگ اجتماعی شان کامل نشده وهمچنان چوب وشلاق بر سر فرزند وهمسر وعزیز خود نگه داشته اند تا حکم ودستورخودرا به ثمر برسانندواین بسی نیز جای تاسف دارد .واین نیز هیچ تعجب آور نیست که در کل مملکت سیار گردن کشانی داشته باشیم کهبه آموخته ی خود ما عمل میکنند در جای آنکه بر دانشی آموزنده وهمه گیر ویاری رساننده ای بپردازیم که در تمامی دنیا قابل قبول است خود را مسلمان میشماریم درحالی که ظلم رفتاری ما در خانه این محیط کوچک بر همسر وفرزند ما جهانی را بصدا درمیآورد فشارها برای ازدواجهای ناخواسته مخالفت ها با عشق وازدواج جوانی عاشق به زور شوهر دادن ها وحق کشی هائی باسم بزرگتر وبی هیچ منطقی زورگوئی هائی که حتی پایه واساس انسانی یا درستی ندارند ما ازچه در تعجبیم که درتمامی ممالک جهان خانه مادر پدر وهمسر یعنی حامی نه اجباردهنده ی زندگی, نه دستور دهنده ی اخلاقیاتی که اگر خود صاحبش بودوخود آنرا دارا بود وخود منطق میشناخت " انسانیت " میدانست یا خوب وبد سرش میشد با زبان خشم وفریاد وشلاق وکتک به بازگوئی آن نمی نشست !!! نیز سرایت کرده است! وخوب نگاه کنیم این نیز خوداز جهل است وخود نوعی سرکشی گردن کشی باطل کردن حق ونا مردی ونادرستی ونابرابری وحال چنان بزرگ این کار کرد وزحمت خود را بزرگ میکند که انگار درتمام دنیا فقط اوست خرج زندگی میدهد وبار زندگی بردوش میکشد که وظیفه پدری وهمسری اوست نه لطف او زمانی که همسر وفززند به گوشه ایپناه میبرند تا ازخشم وخستگی او درامان باشد وفشار کاری خود را خستگی خود رااگر بتواند همه بغض های خود را بر سر آنان خالی میکند .بسیار شنیده اید که درخارج از کشور اکثر خانواده ها به طلاق میرسند وحمل بر گردن کشی زنمیشود که اواز محیط باز سواستفاده میکند
●واما آنچه که باعث خشم دائمی من بوده وهست اتفاقاتی ست که در اینسوی آبها برای ایرانیان می افتد انهم وقتی که حقیقت برعکس آنچه هست به گوش شما میرسد!●
بگذارید من نیز دلیل ودلایل بسیار آنرا بعنوان نام همین فرگرد اشکار کنم که بسیاردیده ام خانواده های متلاشی شده از ظلم مرد که همسر را غریب دیده وحق وحقوق اورادرخفا باطل میکنند یا نمیگذارند به خارج ار خانه رفته کار ودرسی رادنبال کنندواز زندگی وحق وحقوق خود سر دربیاورند واورا در فشارهای مالی نگه میدارند بااینکه انقدر بر سر مسائل احمقانه وپیش وپاافتاده از ترس بودن درخارج وبی بندوباری سر به سر زن وفرزند خود میگذارند تا یا انها به جان آمده میروند یا دولت پادرمیانی میکند ونجاتشان میدهد وبعد عمین اقایان برای مردم خود تعریف میکنند که تا پاش رسید خارج دم دراورد خراب شد بد شد چرا چون حقوق خود را فهمید چون دانست ویاد گرفت که مردوزن یعنی شریک نه خود چوبی بالای سر زن شدن وتحقیر انسانیت وشخصیت وحق انسانی او,آنهم کمترین حق انسانی که خورد وخوراک وداشتن پوشاک است وراحتی در منزلی که خانه ی او نیز هست من طی اینهمه سال زندگی درنروژ ودر خارج درتمام کشورهای دنیا که اقوامی نیز دارم وبه دیدارشان نیز میروم ندیده ام زنی ایرانی خراب شده باشد یا خود را گم کرده باشد یا بد لباس پوشیده درخیابان جلف بازی دربیاورد جز یکی دومورد انهم درسالهای اولیه آمدنم که خانواده ای دختران 13 و14 ساله خود را که بیکباره به احتماعی باز آورده بود به راحتی از کف داده ازخانواده جدا شدند وبا خانواده ای نروژی زندگی کردندتا بتوانند ازآزادی زندگی نروژی برخوردار باشند اما تا دلتان بخواهد کشت وکشتار مردان ایرانی را دیده ام که زن وفرزند خود را کشته اند یاانقدر به آزار انها پرداخته اند که دولت آنها را زندانی کرده ویا خانواده ای برای اینکه از آزار او درامان باشد به زندگی درخفا به کمک دولت درمکانیدیگر با نامی دیگر پرداخت .اما درزمان حرف که میرسد همین اقایان چون نمیتوانند عنوان کنند چه کردیم که این شد ؟اینگونه ابراز میکنند که آزادی زیادی برایشان مضرر بود چون دیگر زور او نمیرسید با چوب بالای سرشان باشد ویادشان بیاندازد که من دارم نان شما را میدهم !واین فرهنگ غلط ماست که مرد درخانه ایرانی یعنی خود خودخدا نه شریک نه همراه نه یاور نه حامی!!اگر خدا میشناخت خدائی نمیکرد درقالب همسری وپدری! هستند زنانی که خود را می بازند چون به جامعه ای باز میرسند اما این ختم به زن نمیشود که هستند مردانی که با رسیدن به این محیط که نمیوانند چون ایران ظلم خودرا برخانه وخانواده وفرزند روا دارندچنان عذابی بر خانواده میشوند واین میان نقش شما بعنوان همسر ویا در رابطه با فرزند بعنوان والدین چیست این که فقط دستور دهنده باشی و" بکن نکن ها" گوینده ی زندگی او باشد وبگوید چگونه بشین یا پاشو خودت را درست اینجوری درست کن اونجوری راه نرو یا زیر ابرویت را بردار ویا نه اصلا بزار سبیل هم در بیاوری تا یوقت دیگران نگاهت نکنند , ومعلوم نیست اینهمه بغض از چیست؟ ریشه این رفتارها کجاست واصلا چرا باید کسی بخود اجازه بدهد به همسر خود که بی شک اونیز انسان بالغی ست که ازدواج کرده یاد بدهد یابگوید چگونه انسانی باش کهمن خوشم بیاد وچرا کسی میبایست بخاطر دیگری تغییر کند وازکجا معلوم کدامین بهتر از دیگریست؟؟واین میان محیط گرم خانواده دیگر چه معنائی دارد اصلا دیگر چه معنائی دارد؟؟؟ وره به کجا میبرد وهدف نهائی چنین باهم بودنی بی هیچ تفاهم فکری وعملی وگفتاری چیست؟
●* گردن کشان خیلی زود برده آدمهای بد کردار می گردند . ارد بزرگ ●
که سرانجام زن وفرزند هم نخواهد دولت پا به میان نهاده اجازه نمیدهد حق کسی بعنوان اینکه زیر دست دیگریست پایمال شود در جائی که به نفع اقایان است بسیار متعصبند وبسیار اهل خانه وخانواده ومرام وسنت وایرانی بودنشان زمین وآسمان رابرداشته بار خرج کشیدت که میشدو خارجی میشوند که اینجا دیگر ایران نسیت که من خرج تورا بدهم زن جان !برو خودت کار کن اینجا هرکی باید خرج خودش را بدهد وزندگی نمیچرخد من تنهائی کار کنم ویکنفره جان بکنم!!! جمعش کن جانم!! یا مردی یا نیستی اگر هستی نشان بده وبر پای آنچه وظیفه ی توست نه لطف تو بایست وبیشتر خود را درنگاه زن وفرزند ودنیائی خوار مکن. !که احدی نیازی به چون توئی ندارد که محتاج چون توئی شود امروزه نه فردا پاسخ آنراهماز زندگی وخداوندخویش خواهی گرفت هم از زن وهمسر وفرزند وتواگر یکی ازاین گونه انسانها هستی :
____ لطفا بخود بیا!!!! ____
● خیام ●
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی وبتی وبربطی بر لب کشت
این هرسه مرا نقد وتورا نسیه بهشت
___ خیام ___
ومیگوید پول میخواهی لباس میخواهی خودت برو کار کن خودت خرجت را بکش ومانده ام چطور اینجور موقعها مرد نیستید وبه تریج قبای مردانگی شما برنمیخورد چراکه صرف ندارد!!!؟؟ومانده ام آنوقت ادم به سرخر واقا بالاسری درزندگی خود که فقط بکن و نکن بگوید چه احتیاجی دارد خوب مگر عقل آ دمی کم شده که کسی را بالای سرخود نگاه دارد؟آنوقت دراینوسط تو چکاره ای ؟ پرکننده ی مبل خانه واتاق خواب وهال خانه با یک قیافه ی درهم وحتی خشم آلود وطلبکار انگار که ارث پدری از همسر وفرزند طلب دارد؟ تا که یاد اوری کند به همه ی اهل خانه که :من منم یادتان نرود یوقت من کی هستم ؟؟؟ یا مانده ای که من از دزد نترسم وهمسایه به من فقط نگوید بالای چشم تو ابرو! ؟زنی وفرزندی که بتواند وبخواهد خرج خودرا دربیاورد وبی نیاز از شوهر باشد وپدر ترا میخواهد چه کند اگر از عاطفه وانسانتیت نیز بوئی نبرده باشی؟! وهرجا بنفع توست رنگ عوض میکنی یکجا متعصب ایرانی ومسلمانی جای دیگر خارجی مقیم اروپا که باید اگرهیچ چیز خوب انها را یاد نگرفته ای این یکی را از قانون انان حفط کرده ای وفقط همین را ازانهمه محسنات بیاموزی که زن باید خرج خودش را بدهد بچه باید سر 18 سالگی خانه ی مرا ترک کند ! وبفکر زندگی خودش باشد واگر که به یک اروپائی هم بگوئی :اقا خانم جریان اینست سری به تاسف تکان میدهد ،که ما فرزند بیکار را بیرون نمیکنیم ما همسری را که دوست ندارد یا بهر دلیلی نمیتواند کار کند خوار نمیکنیم و کسی که چنین باشد خرد وعقل درست وحساب که ندارد هیچ بسیار عقب مانده است وچشم دلش دراجتماع کنونی نیز کور است ودر نادانی غرفه ود ر میان اجتماع چنین آدمی محکوم وخوارکه انیان عاقل در برابر هیچکس گردن کشی نمیکند نه غریبه ای نه بیگانه ونه حتی وحتی بر بدتر از آن بر خانه وخانواده ی خود که جزئی ازاو واز زندگی وگذشته وآینده وخاطره و تمامی هستی او در عمر او محسوب میشوند کنی خود را دقبال دیگران دریابیم وتوجه کنیم چگونه با دیگران رفتار میکنیم وبا رفتار خود چه را به دیگری ازخود نشان میدهیم چه را می آموزیم ودر دنیای امروز درکجای مقام شخصیت وانسانیت ایستاده ایم چه در قبال خود چه در قبال خانواده وجامعه وکشور خود وایا براستی لیاقت این را داریم که در عصر امروز خود را درمیان آدمیان جزئی مفید بدانیم وانسانی اثر گذار در جنبه های مثبت زندگی کمی با خود بیاندیشیم چه هستم که هستیم چه کرده ایم چه ثمره ای گرفته ایم وبه کجا راهی هستیم وچه میخواهیم و راه نامردمی رفتن راهی دگررو بسوی عدم ِوجود انسانی و به پستی رسیدن بیراهه ای که گاه بازگشت از آن بطول ودرازای عمر ما قد نداده باعث پشیمانی ما خواهد شد عرض زندگی خود را وسعت ببخش وقلبت را. هر کسی نیز میتواند راه دیوانگی وگردن کشی را پیش گرفته خود را به بهانه ی آن از تمامی مسئولیتهای انسانی خود عاری کند انسان وارسته ودانا وعاقل با نام باابهت انسانی چنین نیست واگرچه دنیا دنیای دیوانه ایست ما نباید خود را بر در بیراهه به پستی دنیا پشت کنیم و شرمنده خود وخدا شویم همرنگ جماعت شدن حرفیست وراه نامردمی رفتن راهی دگررو بسوی عدم وجود انسانی و به پستی رسیدن بیراهه ای که گاه بازگشت از آن بطول ودرازای عمر ما قد نداده باعث پشیمانی ما خواهد شد عرض زندگی خود را وسعت ببخش وقلبت را.
● دیوانه ●
از آن اول نفس دیوانه بودم
وتا اخر نفس دیوانه هستم
ندارم شرمی از دیوانگی ها
چو بین عالمی دیوانه رستم
زمانی عاقل وفرزانه بودم
ولی درعاقلی خود را شکستم
کنون دیگر شدم رنگ جماعت
به مجنونی به هر محفل نشستم
●ف.شیدا / فرزانه شیدا ●
کمی تنها کمی باید برهمه ی اینها بعنوان وظیفه ی خود در قبال خود ودیگران با این سوالات اندیشه کرد ومی بایست پاسخی موجه بر خود داشت تا احساس کرد سربلند خود ودنیای خود وخداوند خویش است با چاره جوری برآن نپردازیم واحساس خود را هرچه که هست بحال خود واگذاریم انگاه نتیجه ی آن این خواهد شد که از یک احساس به تمامی احساسات تغییر شکل داده و« شامل تمامی احساسات »میشود ! , بدین معنی که شما ممکن است با یک خشم ساده از کوره بدر بروید اما این خشم بمدت طولانی ادامه پیدا کند کم کم ازاین خشم دردرون شما به افسرده گی کشیده میشوید چندی بعد خنده را بکل از لبان شما دور مینماید با گذر زمان حالتی پرخاشگرانه پیدا میکنید وبه مرور دیگر همیشه خود را غمگین احساس میکنید بتدریج بااین احساس مواجه میشوید که همه چیز در دواردور وپیرامون شما باعث عذاب شماست و چندی نمی پاید که شما می بینید دیگر حوصله غریبه واشنا را ندارید وبا گذر مدتی نیز از مردم دوری جسته , خلوتی گرفته ودیگر هیچ اشتیاقی به بودن با دنیا ومردم نشان نمیدهید واگر لازمه زندگی شما باشد که حتما روزانه بادیگران روبرو شوید به. پرخاشگری رو آورده و د یگر نه احترام دیگران برای شما مهم است نه تربیت وادب خود نه حتی شخصیت خود شما .من درتمامی فرگردهایم بطور مداوم بر آن ,تکیه کرده آنرا یادآو رمیشوم ,چراکه شخصیت انسانی نماد انسان بودن ماست وبسیار والا ومهم در زندگی هر فردیست واز شخصیت انسانی ماست که انسانی به اوج میرسد یا در رفاه وخوشبختی زندگی میکند یااینکه همواره در ظلمت وسیاهی زندگی دست وپا میزند انسانی که جوینده ی شخصیت خویش باشد ,راه زندگی خویش را نیز پیدا خواهد کرد ومسیر رفتن وهدف خود را نیز خواهد یافت
●*خیام ●
___________
●گردن فرازان به خرد روی آوردند و گردن کشان به نابخردی . اردبزرگ ●
ــ پایان فرگرد گردن کشی ـــ
●به قلم فرزانه شیدا●
sarina
sarina

تعداد پستها : 132
Join date : 2009-11-22

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Empty رد: متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا

پست من طرف sarina الثلاثاء مارس 09, 2010 8:31 am

ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم
می‌توانیم هدایت کنیم. (اسکات پک)

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه شیدا"


● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد ریشه ها ●
● اگر زمانی دراز به اعماق نگاه کنی آنگاه اعماق هم به درون تو نظر می‌اندازند. (نیچه) در سرنوشت وزندگینامه ی هر انسانی همانگونه که قد واندازه ی اورشد می یابد اندیشه وفکر او نیز رشد وتوسعه یافتهوبتدریج تکمیل تر میگردد وآنچه در طی سول عمر او اتفاق میافتد تماما بر اساس این خواهد بود که این راه را چگونه وبا کدامین اندیشه ای طی کرده است وریشه های فکر او به کدامین سو بیشتر سوق یا عمق پیدا کرده است وبر چه بیشتر در زندگی خود دقیق گشته است ودل مشغولی ها وافکاری که اورا در این راه زند گی همراه وهمقدم خواهد بود همراه باتمامی آنچه از سنت ها قوانین خانواده وزندگی ودانش تجربی وعملی می آموزد هریک به نسبت خود عنوان کننده فردی ست با دانستهای عمر هرچند ساله ی خود . در عین حال در طی دوران بودن, گاه بناگاه انسانی از حالت سادگی و شاید حتی بی توجهی و بی خبری با تلنگری بدنیا عمق ها ودقیق نگریستن ها سوق داده شود معمولا اگر دقت کرده باشید انسانهائی که به سهولت وبادارائی ومیراث بدنیا میآیند کمتر میتوان در میان آنان انسانهائی عمیق وریز نگر ودقیقی پیدا کرد که به ماهیت زندگی وچگونگی آن وپیدایش وخلقت وطبیعت وماورای طبیعی وامثال اینها... خود را مشغول کند واگرچه در بین همه چیز وهمه کس استثنا نیز موجود است اما بچه ای تاجر وسرمایه دار وکسانی که در پول غوطه ورند وهرگز معنای کار سخت یا زندگی با مشقت را تجربه نمیگنند کمتر شما انسان کتاب خوانی را خواهید دید که وقت خود را به نشستن در حتی زیباترین آلاچیق حیاط پارک مانند خانه ی خود برای خواندن کتاب حافظ وشمس ومولانا یا خواندن شعری از کتب حتی خارجی شده برای خودی نشان دادن یا کتابهای فلسفه ومنطق صرف کند. ونهایت آنچه که او شاید با تمام دقت آنرا بیآموزد بازاری بودن وبیشتر *چُتکِه انداختن وبیشتر پولدار شدن است که این مطلب نیز باز برمیگردد باینکه پدر او چگونه چیزی را بیشتر ازاو متوقع بوده باشد که معمولا از انجا که ثروتمندان بدنبال وارث درست وحسابی هستند و شاید انقدر به اینکه پروفسور واستاد فلان علم شد ن فرزندان خود کاری نداشته باشند اما بی شک مداوم باو یاداور خواهند بود که وارث بعدی شماهستید ومی بایست صلاحیت حفظ این دارائی را نیز بدست بیاوری وازانجا که معمولا این افراد وَرِ دل باباجانِ پولدار در کارخانه وتجارت خانه وسازمانها دست راست یا دست چپ او یا بلالاخره یک کاره ای در سیستم کاری اوهستند ,دیگر چندان لزومی به گرفتن مدرک دانشگاهی نیست که همه آنچه را در حرفه ی پدری می بایست بیآموزد به شکل عملی وتجربی یاد خواهد گرفت ومدیریت وریاست تنها چیزی ست که معمولا فرزندان دارا بدنبال آن هستند وبه انها نیز داده میشود که از پرستیژ خانوادگی خدا ی ناکرده کم نشود ومعمولا چه صلاحیت آنرا داشته باشد یا نه بتدریج آنقدر یاد میگیرد که دردنیای مادی خود چون پدر بیآموزدو بداند که پول یعنی همه چیز ومنسب ومقام یعنی شخصیت وبزرگی ,حتی اگر چنین شخصیتی شکل هم نگرفته باشد وجائی برای آموزش جز در کنار پدر وجود نداشته باشد.البته حمل براین نشود که خصومتی با مردمان دارا درمیان است که اینگونه نست وتنها تجربه ها ثابت کرده است کمتر افراد متمول بدرس وساختن شخصیت درونگرا و اهل فلسفه تبدیل شده اند وآنان که رنج دنیا دیده اند عمق دنیا را نیزبه کرات مشاهده کرده ویا برآن دقت داشته اند.اگرچه دراروپا معمولا دوجور « دانش کسب شده » موجوداست.دانش عملی وتجربی که به میزان سالهای تجربه وانجام دادن آن رشته ئ وحرفه کسب میشود وحتی باز باتمامی تجربیات این رخ میدهد که دانایان عالم نیز بنوعی سردرگم بعضی مسائل باشند که این سردرگمی نیز خود پایه تجربه دیگری برای آنان خواهد بود لذاباید جوانان را نیز بااین تجریه ها آشنا کنیم واین موقعیت را بدانها بدهیم که در زندگی را خود را بگونه ای که خود علاقمندند پیدا نموده ومادر کنارایشان موظیفم شاهدوناظرانتخابات ایشان باشیم ودرجائی که مطمئن هستیم که راه به سوی خرابات میبرد نهیبی زده اورا بخود بیآوریم
___* خیام* __
اجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب تَرَّدُد خردمندانند
هان تا سررشته ی خرد گم نکنی
کانان که مُدبرند سَرگردانند
____* خیام* ___
ودانش دانشگاهی وعلمی که به نسبت میران تحصیلات در دوره های مختلف تحصیلی بدست آمده مدرکی را نیز دارا میشود ولازم بذکر است که کسی که بعنوان مثال در بخش مهندسی بعنوان تکنیسن ونه مهندس مشغول بکار میشود ،با گذر ده سال کار در آن محدوده ی کاری میتواند تجارب مهندسی را بشکل عملی وانجام آن وتجربه کاری اموخته باشد .در نتیجه امکان اینکه تصحیلاتی را درپایه ی حقوقی او براو قائل شوند بسیار است اما در عین حال مدرک معمولا گواه قطعی وسند اصلی دانش محسوب شده دیگر نیازی به اثبات آن از سوی شخص وجود ندارد بخصوص که در اروپا 99 درصد کارها از طریق نامه پراکنی واینترنت انجام شده وکمتر شخص با کسی روبرومیشودکه لازم باشد خود را باو ثابت کند وتعداد اوراق ومدارکی که از دانش خود در طی سالها جمع میکند نماینده ی خود اوست برای مثال وقتی جوانی دوره دبیرستان را با گرفتن دپیلمی طی کرد میتواند چون همه جا کار کرده یا بدانشگاه برود تفاوت دراین است که تا پیش از زمان گرفتن دیپلم انقدر در دوره های مدرسه ودر تعطیلات تابستانی باینکار وانکار مشغول میشود که در پایان هردوره سه ماه شش ماهه ای برگه آنرا نیز دریافت میکند در نتیجه انسان 30 ساله در اروپا تعداد زیادی برگه کاری وتحصیلی واموزشی ومعرفی نامه را درطی دوره زندگی خود جمع میکند , چراکه از ریشه قانون براین اساس واقع شده است که هرکسی تا پایات 18 سالگی باید قادر باشد بروی پای خود بیاستد .در فرگرد ها ی پیشین نیزگفتیمدرنتیجه نمونه کارهائی برای نوجوانان در طی دوران راهنمائی ودبیرستانی درتحصیل وبرنامه ی تحصیلی او قرار میگیرد که به نسبت علاقمندی اوبه آن در طی دورانی از مدرسه که هفته کار نامیده میشود میپردازد. درکنار آن یکسری کارهائی متعلق به نوجوان وجوان وجود دارد که او میتواند در ساعات فراقت خود یا در تعطیلی تابستانی بآن پرداخته ومبلغی نیز پول برای خود بدست اورده مابقی تعطیلات را با ان به سفر رفته یا انچه را دوست دارد از جیب خود فراهم کند نمونه اینکارها زمستان وتابستان پخش روزنامه است که از سن 13 سالگی میتواند از اداره کار اینکاررا گرفته هر روز یا هر تابستان بمدت دلخواه روزانه روزنامه ها وتبلیغات کارخانجات وتولیدی ها را که تعدادی «آبونمت = اشتراک درمجله » دارند , یا همان "آبونمان ماهانه " که بابتش ماهانه ویا سالانه برای خریدان مجله وروزنامه پول پرداخت میکنند واز طریق اشتراک مجله ورزونامه به آدرس ایشان ارسال میشودو تعدادی از روزنامه های صبح وعصر مجانی وتعدادی هم « بُروُشورها» یا همان جزوه های تبلیغاتی یا حتی اموزشی ست را به خانه ها وپشت در خانه ها بگذارد واز آنجا که پخش این روزنامه ومجلات ... می بایست به طریقی انجام گیرد از هرکس درهر سنینی استقبال میشود که اینکار را انجام داده وبایت ان حقوق دریافت کندوامکانات لازمه ازجمله تنوعی گاری اهنی یا ساک مخصوص که چره داشته باشد وبِرزنت وضد آب باشد اضافه بارانی و هرانچه شخص پیاده برای رفتن به یک شهرک برای پخش روزنامه ها نیاز دارد را برای او فراهم میکند وشهرک مورد نظر کلید ورودی آپارتماتنها را تا داخل راهروتا جلو در هر سویت ویا آپارتمان را نیز باو میدهد که بدون مزاحمت برای اهالی خانه بداخل رفته روزنامه را در برف وباران حتی باوجود پلاستیکی که بروی ان برای حفاظت گذاشته میشود نهاده وبازگردد واینکار بیشتر ازاین جهت است که پخش روزنامه در دوساعت مخصوص در روز انجام میشود.از 5 صبح تا ساعت 7واز 4 بعدازظهر تا معمولا 6 که درفاصله این دوساعت هر کسی تعداد خانه هائی باو داده شده است که میتواند بموقع روزنامه مذکور را به خواننده ی آن برساند هدف از گفتن اینهمه تفضیل این بود که ریشه ها در همه چیز موثر است زمانی که شما از کودکی در خانه ومدرسه به فرزندان خود ومملکت خود بیاموزید که مسئولیتی را باید طی زمانی خاص انجام دهد مسئولیتی که سوای درس ومدرسه ووظیفه ی روزمره اوست ودرقبال آن باو یاد بدهید که انجام هرکار شرافتمندانه ای دستمزد دارد این فرزند از همان زمانها وسنین کم می آموزد که چگونه سر ساعت بکارهائی که انجام آنرا بعهده گرفته بپردازد ودرکمپ های سفری مدرسه و کلاسهای روزانه اشپزی ونجاری وبرق پیش از 18 سالگی او هرانچه لازمه ی زندگی اولیه اوست میداند وهمیشه برای جوان هیچکاری نباشد بالاخره کارهای سبکی پیدا میشود که اگر او به ان تن دهد که معمولا کسی نیز انرا عیب نمیداند , برای خود حتی سالیانه پس اندازی نیز کنار گذاشته است وبدین ترتیب هم تولید کار شده هم کار انجام شده هم مسئولیتی را اموخته اند هم تشویقی را داشته وچیزی یادگرفته وهم بابت زحمت آن باز پرداختی نیز داشته اند! که باعث ذوق وتشویق او برای کاری بودن ومسولیت پذیر بودن است واین ساده ترین کار بود که درکنار آن مکانیکی کار در پشت صندوق سوپرمارکت وفروشگاهها و کار در ساندویچ فروشیها وبسیاری کارهای ساده دیگر ....نیز موجود است که نوجوان وجوان وحتی سن های بالاتر بدون هیچ خجالتی آن را انجام داده واز اینکه کار کرده درامدی داشته باشند از ان خوشحال وسرافرازند تااینکه بیکار بوده وازحقوق بیکاری برخوردار شوند .من با آشنائیهای که در طی مدت بودنم با مردمان بسیاری که در محیط کار وتحصیل وسفرهایم داشته ام اینرا نیز دریافته ام که مردمان دراروپا انسانهاوی بسیار فعال وکاردوست هستند چرا که میدانند که عمر کفاف این را نمیدهد که درفقر به سر برده ودر انتظار روزهای بهتر تنها چشم براه این باشند مه روزی نوبت این نیز خواهد رسید که کار مناسبی برای خود بیابند وازهرچه هست امروز استفاده کرده در کنار آن دنبال موقعیت بهتر تقاضاهای بهتری برای کار را ارسال میکنند اما هرگز به بیکاری تن در نمیدهند وحتی گاه پس از بازنشستگی نیز برای بیکار نبودن وکسل نشدن افتخاری به کار خود بازگشته وکار میکنند ودر زمان کار نیز بسیار مسئول وکاری بوده وکار محوله برخود را با دقت تمام وبا جدیت انجام میدهند ومعتقدند که یا کار نکن یا
______ بادپا باید رفت!!! ______
وقتی میکنی درست انجام بده
طعنه باد نهیبم زد ورفت
وبه گوش دل گفت: ماهمه رهگذریم
ودلم باز به آهستگی وآرامی
تا دم کوچه دلتنگی رفت
روزگاری که گذشت
خاطر رفتن و رفتن ها بود
لیک تا مرز رسیدن بر خویش
همچنان راهی بود...
همچنان کوچه وپس کوچه ی بسیاری داشت...
ورسیدن به سرا منزل عشق
در پس اینهمه رفتن ها نیز
باز ناپیدا بود... باز هم راهی بود!
ودلم راهوسی خوش میکرد
که به همپائی باد
ره صدساله به یکشب ... یکروز
باد پا ...شیدا دل ...
طی کنم با همه ی قدرت خویش!
عمر بس کوتّه و ما در گذریم
بادپا باید رفت
تا سرامنزل عشق...تا رسیدن به بهار
تا شکوفائی دل...
بادپا باید رفت!!!
بادپا باید رفت!!!
شنبه 21 اردیبهشت 1387
___ فــرزانه شــیدا ___
ازاین رو ست که هیچکسی هم تعجب نمیکند اگر خانومی خوش تیپ با سروضعی شیک و خانومانه از در وارد شده بدون بخش خصوصی سوپر مارکتی رفته لحظه ای بعد با لباس سفید مخصوص وکالسکه ی چرخدار مخصوصی شستشو که پراز سطل ومایه تمیز کننده مختلف و«تی» وپارچه های مخصوص پاک کردن گردوخاک وچند مدل جاروی کوتاه وبلنداویران بر سبد ها با ناخنهای لاک زده ,دستکش پلاستکی بروی دست, بیرون بیاید وبخواهد درست همانجا درهمان راهروئی فروشگاهی که ایستاده اید را« تی » بکشد وبسیار شنیده ام که درایران میگویند : ای بابا طرف زندگی خودرا گذاشته رفته آنور آب زمین شوری میکند که برخلاف تصور همه آ نچه که می بایست عیب باشداین است که راست,راست بیکار راه برود ومحتاج دیگری باشدوبنالد که امکانات نیست ,کار پیدا نمیشود و.دست نزد صغیر کبیر دراز کرده یا نه در فقر سر کند وبقول به سیلی صورت سرخ کنداما عار داشته باشد کار کند وکار ی که میکند خالی از منسب ونام واسم باشد واین بیشترازهرچیز نیز به ریشه های فکری ما باز میگردد ,که ما نداشتن وبیکار بودن را بهتر میپذیریم تا کار کردن وکاری ساده ونان آور را انجام دادن که شاید اگر نامی ندارد گناه کبیره که نیست هیچ میبایست هرکه به شرافت زحمت میکشد سر بلند داشته بگوید بیکار نیستم ,راست,راست راه نمیروم همسر وفرزندم را گشنه نگاه نمیدارم دست جلوی پدر ومادرم دراز نمیکنم .اینها همه فقر فرهنگی ماست که نمیدانیم
ریشه های بسیاری از اعمال در جوامع دیگر چیست وعلت ومعلول آنرا نیز پی نمیگیریم که بدانیم برای چه جوان 18 ساله ی اروپائی میتواند بروی پای خود بیاستد جوان 25 ساله ی ما هنوز نمیتواند یک تخم مرغ برای خود نیمرو کند وهرگز به لطف مادر طفلکی وبقول معروف آچار فرانسه ی همکاره,بلد نیست بلوز خود رااتو کند وباید مادر وخواهر اورا ضبط وربط کنند وهنوز نمیداند که مادر وخواهر نیز حرمتی دارندوکلفت او محسوب نمیشوند این ریشه های فکری را او ازخود نیاموخته است این چیزی ست که ما باو اموخته ایم وقتی پدر رسید .ودویدم چای جلوی ائ گذاشتیم وصورت شست حوله بدستش دادیم و اوهم گفت به مرد خانه به پسر خانه باید رسید وبا ضربالمثلهائی چون اگر مردی پیراهن بیرونش چروک بود یعنی زن خانواده زن شلخته ایست که باونمیرسد وبا ریشه ی فکر دیگری که مگر مرد وپسر کارخانه میکند که من بیایم حوله خودم را از روی بندی که زن یا مادر بروی آن پهن کرده بردارم بمن چای بدهید صبحانه ام را بچینید حوله ام را بدستم بدهید خودتان هم بمن چه چقدر کار کرده اید منهم بیرون کار کرده ام خسته ام,البته خسته بودن گناه نیست بی شک شما خسته اید چون روزی را حتی اگر بیرون خیابان راست راست هم انسان راه برود خسته میشود چه برسد باینکه کاری ومشغله وزحمتی نیز داشته باشید
●*
نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط باید سعی کنی خسته آور نباشی. (هیلزهام ●
در صورتی که چنین درخواستی نیز در جامعه اروپا درست نیست چرامکه زن ودختر همانقدر درخانه مسئولیت دارن وهمانقدر زمان از کف میدهند وخسته میشوند که مرد وپسر در بیرون شده اند واین خانه مرتب غذای آماده لباس تا شده همه وهمه نه چراغ جاودوئی درکار بود وغلامی درآن ودختر شاه پریانی بداد مادر ودختر خانه رسید نه از درغیب "آیه ای" نازل شد که کارها را روبراه کرده وبگوید مادر,اکنون توهم کمی استراحت کن حق تو نیز این است یکنفر برای تو چای بیاورد یکنفر حوله بدست توبدهد این ما هستیم که فرزند راخراب میکنیم درنهایت بدون چشیدن کمترین سهمی اززندگی درقالب پدر,مادر,پسر,دختر پاکباخته وزندگی باخته به اخر میرسیم ونمیدانیم چرا امدیم چرا رفتیم هدف چه بود ؟؟!!
___* خیام ___
از آمدنم نبود گردون را سود
از رفتن من جلال وجاهش نفزُد
وز هیچکس نیز دو گوشن نشنوُد
این آمدن ورفتننم از بهر چه بود!!!
___* خیام ___
تا زمانی که به جائی نرسیده ایم چگونه بگوئیم چگونه میتوانیم بگوئیم کسی بودم یا کسی هستم یا کسی خواهم شد که چنانچه دیر شده باشد هرگز نیز کسی نخواهیم بود که دنیا از آمدن ورفتنش نیز سودی را برده باشد ویاحداقل خودما برای خود سودی ازاین آمدن ورفتن کرده باشیم
___ * خیام ___
از رنج کشیدن آدمی حُّر گردد
قطره چو کشد حبسِ صدف , دُّر گردد
گر مال نماند سربماناد به جای
پیمانه چو شد تهی , دگر , پُر گردد
(حُرّ =آزاده)
___ * خیام ___
بسیاری ریشه هاست در فرهنگ ما که میبایست براستی ریشه کن شود ومن ازاین فرصت دراین کتاب استفاده میکنم تا بگویم اشکال کار ما کجاست که فرزند ما ترجیح میدهد ور دل ما بنشیند از جیب ما بخورد یا حتی شما باو با منت پولی بدهید اما خدای نرده فامیل نفهمد سر چهاراه که کیوسک روزنامه فروشی ست پسر ودختر من نشسته روزنامه سیگار ودرکنارش سوسیس داغ وساندویچ سرد ونوشابه هم میفروشد براستی چه ایرادی دارد بچه من بداند خرج یعنی چه؟ و کارکردن آسان نیست؟وهرکاری زحمت خودش رادارد وهرپولی که از زحمت بدست میاورد, برایش ارزشمند باشد ویاد بگیرد پول ارزش دارد.پدر ومادر هم برایشان ساده نیست نان سفره را تهیه کنند وتونیز میتوانی ,اگر درحد کمک خرج کردن درآمد نداری درحد خود برای راحتی خود برای اینکه در جیب خود پولی داشته باشی توهم هرکار خوب وساده ای که بدست میاوری انجام دهی لااقل اگر جمعه با دوستانت خواستی به سینما رفته یا ساندویچی بخوری شرمنده نشوی که ته جیبت خالی ست یااگر به پدر بگوئی ممکن است غربزند یا نه اصلا ندارد که بدهد واوهم شرمنده تو میشود وچه کسی میبایست اینگونه افکاررا درجامعه ی ما ریشه کن کنداز کجا میبایست شروع کرد؟ که بنظرمن هم خانه هم مدرسه هم دولت چنانچه دست بدست هم داده میتوانند اینگونه امکانات را نیز فراهم کنند .
* وارون بر رشد و شکوه دانش آدمی ، ریشه ادب و منش آدمها ، از دوران دیرین تا کنون بسیار اندک دگرگون شده است . ادب تازیان ، مردم افرنگ و یا خاور نشینان کمترین دگرگونی را در خود داشته است . آنچه دگرگون شده دانش و خرد است . اما ریشه همان دردهای دیرین خویش را بر پشت دارد . ارد بزرگ
بچه های ما نیز ازاینهمه وابستگی رهائی یافته زودتر قدرت ایستادن بروی پا وساختن زندگی مجرد ویا متاهلی فردا ی خود را میآموزند
___ * خیام ___
افسوس که نامه ی جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی طی شد
آن مرُغ طرب که نام او بود شباب
فریاد! ندانم که کِی آمد کَی شد
___ * خیام ___
(شباب = جوانی /* کی امد کی شد =چه موقع امد وچه زمانی تمام شد)
●* پرداختن به ریشه ها ، کار ریش سفیدان و اهل دانش است . ارد بزرگ ●
واز سر همین تفکرات وفرهنگها واندیشه های نابجاست که ما سالها وقرنها را پشت سر گذاشته ایم هنوز که هنوزه پسرودخترمان تا ازدواج نکرده تا 40/گاهی 45 شایدهم برای همیشه درخانه مادری بدون هیچ شرمی میماند بی اینکه از هردو سوبدانند چه والدین چه فرزند که این شرم آورترین کاریست که میتوان کرد نه والدین حق دارند اورا اینگونه وابسته بار بیاورند که نتواند مجزا زندگی کند نه او حق دارد دست وپا در خانه مادری دراز کند وبه بهانه کار نیست دانشگاهم تمام نشده.... دانشگاه قبول نشده ام .... همچنان نان خور خانواده ای باشد که برای آن خانواده هم هر چیزی زمان ومرزی دارد ودوره ای .وقت آن است که فرزند ما نیز ریشه های خود را قوی کرده یاد بگیرد زیستن ا در بیراهه راههائی که هرکدام بسوی میرود وتا امتحان نکنید تا بر دانش خود افزون نکند تا بر تجربه نیافزاید خطر رفتن به بیراهه را بیشترباید ترسید ومراقب بود
●آدمها میوه های درختانی هستند که ریشه ای از دیرینه دارند . ارد بزرگ ●
پدر ومادری که جوان 18 سال ببالا دارند بحد سن او جور او را چون وظیفه ای برحق که براستی هم جز وظیفه نیست بردوش کشیده اند اما همین پدر ومادر امروز جوان دیروز نیستند که استارت زندگی زناشوئی را با چند فرزند در دوره خود زده باشند وامروز انان نیز باید استراحتی وفراغتی داشته باشند که بزرگ کردن کودکان تا مرحله جوانی هر روز مشکل خود را دارد ومشکل فرزند نیز همراه با سن او بااو بزرگ میشود اگر شلوار دیرز او همش اندازه دست مادر یا پدر بود الان شلوارش اندازه تمام قد مادر یا شاید حتی پدر باشدوبه نسبت همین کشیده شدن ورشد اندام قیمت ها نیز کشیده شده وسنگین تر شده اند وحال انیکه دیروز مادر وپدر هرچه میخریدند کودک میپوشید امروز جوان است ونوجوان وپراز عشق وشور خوب پوشیدن درست پوشیدن وبراقتضای سن درچشم بودن وکسی بودن درنتیجه شلوار او دیگرجز اجناسی نیست که از لاله رازوبازار ته میدان امام حسین بشود خرید( شلواری با مارک « نایک » میخواهدو مارک« دیزل») بلوزی از بازار صفویه میخواهد وکفشی از دل ولی عصر بالا حتی ولی عصر پاین هم برای او دیگر دِمُده شده است , مگر اینکه اقلام وجنسهایش حتما مارک فلان وبعمان باشد حقیقتی ست باور کنیم نه این درست است که نوجوان وجوان پرتوقع براساس دوره سنی ما لخت بگردد یا بد بگردد نه حق است که وردل ما بنشیند واجازه نداشته باشد زندگی را مسئولیت را با کارهای ساده حداقل تجربه کند
● *آنانکه از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند . * ارد بزرگ●
وریشه ای در زندگی خود برای خود ثابت کند که اگر فردا خدای نخواسته ما طوری شدیم درمانده نماند که حال من چه کنم منکه کاری بلد نیستم خودخواه نباشیم نه بعنوان والدین نه بعنوان فرزندخودخواه نباشیم پرتوقع نباشیم ودرقبال آنچا از زندگی خود ودیگران میخواهیم خود نیز قدمی برداریم وهمیشه منتظر قضا وقدر نباشیم که بالاخرهآن شتر شانسی که میگوید پشت در هرخانه ای می نشیند پشت درخانه ما هم می آید از این خبر ها نیست شانس در دست توست یابدنبالش رفته وراه افتاده وسعی کن آنرا هرچه زودتر بدست بیاوری واز امکانات هرچه هست بهترین بهره راببری یاانقدر منتظر شتر بمان تا دریابی شتر ی درکار نبود چون بنشینی ودرانتظار آمدنش بمانی وعمر رفت وهیچ بجا نماند که باان دلخوش کنی .
______*خیام ______
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل بسی جگرها خون شد
کس نآمد از آن جهان که پرسم وی را
کاحوال مسافرانِ دنیا چوُن شد
___ *خیام ___
دوره دوره شهری واتومبیل است ورود شترها به حتی تهران بخاطر کودک خیابانی که به شهر میدهند ممنوع است منتظر شتر نباشید که شانس شما را بیاورد چراکه اواگر خودش شانس داشت شتر نمیشد !!! آدم میشد!!!پس به بیهوده خود را دلگرم نکنید ریشه شما از زمانی پخواهد گرفت که بدنیا امدیده اید اما زمانی به عمق رسیده وسفت کردیده ومحکم میشد که پایش را بحد کافی کود همان شتر را بدهید تا پا گرفته وریشه ای محکم شود.
● *ریشه آدم های سست بنیاد همانند درختان ریشه در مرداب ، لرزان است . ارد بزرگ●
واین میسر نیست گر با تجربه, تجربهوبازهم تجربه چراکه انسان نیز خود بالاینده ای ست که رشداندام فکری اونیز نیاز به کود فراوان دانش دارد:
*قطعاً خاک و کود لازم است تا گل سرخ بروید.اما گل سرخ نه خاک است و نه کود (پونگ)●
با آموزش وعلم خود با یادگیری وتجریبه با رفتن بسوی راههائی که همگان شایداز آن یا شرم یا بیم دارند .چون تنها وقتی پیروز میشوی که جرات کنی
ریسکهائی را در زندگی انجام دهی چراکه:
●* شیرینی یکبار پیروزی به تلخی صد بار شکست می‌ارزد. (سقراط) ●
وما نیز باید بیآموزیم تنها راه مقابله با سختی ومشقات زندگی تلاش ماست ودرخواست خود ما از زندگی که براستی چه چیزی را از بودن خود د ر دنیای خود طلب میکنیم و" باید بدانیم بدنبال چه چیزی روزبه شب رسانده وبرگهای عمر خود وزندگی را ورق میزنیم ".
___ فـلک جانم!!! ___
فـلک !! ای آنکه سـرتا پاز رازی
به چـه چـیز خودت اینـگونه نـازی؟!
چــرا با این ؛؛ نقاب زنــدگانی؛؛
گـرفتی جـان ؛انــسان ؛را ببـازی؟!!
بدلها مـرگ را اهــدا نمــائی
هـزاران ســینه را درغــم گُدازی!!!
فـلک ! ای قــاتـل جـان های مــردم
بـرای کُشـتـنت، داری جـــوازی؟!!
تـو آنکــس را که میـخواهد بمـیرد
زمــرگــش دائـــما در احــــترازی!!!
ولـی آنــرا را که دارد شـــوق بـودن
نـدادی هـرگـزاینـسان امـتیازی!
کٍـــشد هـرکـس تــنی افـتان وخـیزان
به پیـچی، در خمی ، شـیبی ، فرازی
ونـامــش را گــذارد ؛؛ زنـدگانــی ؛؛
چـه میـماند زآن ؟! جـز جـان ببـازی؟!!
نمــی خـواهم خــدا در سـرنوشـتم
ببــخشد بر دلم عـمر درازی
هـمین حـدهم بـسی مارا زیاد است
نـدارم مـن به غـمهایـت نیـازی!!!
خــدا شــاید که شـوخیــش گرفته
که ایـن سـان آدمـی را داده بـازی!!!
مرا مـهمان تو کـرده!!! چـه ظلمی!!!!
تُووُ روی خـوش ُوُ مـهمان نوازی!!!!
تو برســرکــش دلء ناســازگارم
عـذابی،غـصه ای، سـوزی، گــدازی!!!
ولـی با صد تاسـف با تو گـویم
که باید مدتی با مـن بـسازی!!!
فـلک جـانم !!! تـو خوابـش ببیـنی
که بتـوانی مـرا افــسرده ســازی !!!
عـزیزم پنـبه از گـوش ات ،بـرون کن
که آهـستـه بگویم با تـو رازی:
بـرای راحـتی از شـّر شـیدا
برو بنشـین بـروی جانمازی!!!
دعـا کن روزو شــب برعــرش یزدان
ز ؛ شـیدا ؛ قـلب خود آسـوده سازی
وگرنه تا که هسـتم درجهانـت
به پیـچ ؛؛جـاده ی تند « هـرازی«
زفکرت جان من این را بُــرون کـــن
که میرقصم به هرآهنگ و ســازی!!!!
تاسـف میـخورم بر حــال و روزت
چـو باید مـدتی با مــن بـسازی!!!
یکشنبه بهمن ماه ۱۳۶۲
__ فرزانه شیدا_____
این منو شما هستیم که با دیده وافکار ومنش واندیشه ی خود فلک را بیازی میتوانیم گرفت در جای آنکه همواره بازیچه ی دستان دنیا ئی باشیم که بدون اختیار ما بدون اشتباه ما براستی هیچ قدرتی ندارد جز در مرگ که آنرا چاره ای نیست اگر سر رسد ومی بایست آنرزمان کوله بار برچید ورفت بگذارید سربلند راهی آن دیار شویم لااقل در نزد خود ! هریک از ما میتوتانیم تغییر دهندهبزرگی درجهان باشیم کافیست از خود واز خانه ی خود شروع کرده به وسعت عمل برسیم
جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست. (محمد حجازی)
تغییر دهندگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا می‌کنند. (والترنیس)
____پایان فرگرد ریشه ها _____
● به قلم: فـرزانـه شـیدا
Farzaneh Sheida ●
●. fSh - fSheida ●
sarina
sarina

تعداد پستها : 132
Join date : 2009-11-22

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Empty رد: متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا

پست من طرف sarina الثلاثاء مارس 09, 2010 8:33 am

●کلید رازهای بزرگ ، در ژرفای کمی نیست . ارد بزرگ●

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه شیدا"



● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد راز ●
شاید پس کار خویستن بنشستن
لیکن نتوان زبان مردم بستن
● * گلستان سعدی ●
درزندگی آدمی انقدراسرارهاورازها و شگفتی های زیبا وجالب اما حل نشده وجود دارد که انسان هرگاه بر هریک از آنان دست یافته ورمز وراز آنرا می گشاید ،از بازگشائی هر یک دچار شوق وشعفی بی مانند میشود .در کل آدمی نسبت به اینکه چیستانی را بگشاید وپی به چیزی ببرد همواره دچار یک کنجکاوی ذاتی ست بماننداینکه این حس وایندرخواست درونی نیز یکی دیگر از داده ها ونعمات خداوند به بشر باشد که بوسیله ی آن توان ،اینرا پیدا نمایدکه مشکلات زندگی خود راحل نمیاید کمااینکه اگراین حس کنجکاوی درنهادآدمی وجود نداشت ,هرگز کسی به کشف واختراع ومطالعه ویادگیری در هیچ رشته وزمینه وعلمی نمیپرداخت ودنیا همیشه درهمان عصر هجر باقی مانده و بسیاری ازامکانات امروز که بر اثر کنجکاوی مخترعین مکتشفین وآثار نویسندگان وشاعران برجای مانده وهمچنان نیز یارو یاور بشریت نمیشد وچه بسیار چیزها میتوانست ادامه دارد ,درحالت رکون وثبوت برجا مانده آأمی حتی در اندیشه وذهن نیز پیشرفتی نمیکردومعتقدم این حس کنجکاوی وبدنبال جواب بودن ها این جستجوی دائمی بشریت برای یافتن دلایل وعلت ومعلول هاتماماخواست خداوندگار بوده است که درنهاد ومغز ودرون آدمی به ودیعه نهاده شده است .تاانسا ن به کمک آن توانائی اینرابیآبد که خودر رادرعرصه ی زندگی پیشرفت داده بهرشد معنوی ومغزی ودرنهایت مادی برسد .شاید در نوشته های من تا بحال باین نکته پی برده باشید که مادیات برای من در درجه ی اخر اهمیت درزندگی وجود دارد ودرکل به هرآنچه فانی ست آنقدرها دل نمیبندم که از کف دادنش باعث اندوهم گردد واین درباب مادیات برای من بعنوان قانونی محسوب میشود که به گفته یکی از بزرگان : سنگینی کیف پول انسانی درجهه دانش اورا نشان نمیدهد که درون پرعمق ومیزان وسنگینی دانش ودانائی اوست که ارزشمند است. وخود من نیزچون گفته ی همین بزرگان , انسان را ازروی کلفتی وسنگینی اندازه کیف پولش ارج نمیدهم بلکه به وسعت روح وسنگینی معنوی درون وعمق وهمچنین کلفتی طناب افکار وایمان و صداقت او ست که مرا جذب کسی کرده وتوجه مرا جلب نموده ویا دوستش میدارم ودرکل در طول زندگی خود همواره در میان انسانها بدنبال افرادی بودهام که شناخت وخواندن وآشنا شدن با آنها در زندگی خودم اثری مثبت از لحاظ احساسی وفکری وذهنی داشته باشد وبااینکه تعداد بیشماری دوست از انواع اخلاقیات تا انواع فرهنگ ها را میشناسم که با هریک نیز بگونه وبه روش خود او رفتار میکنم اما در انتخاب دوست صمیمی همواره ضوابطی را برای خود دارم که چنانچه با قانون من جور نیاید دیگر تمایلی بادامه دوستی به شکل صمیمت را نخواهم داشت وشاید در حاشیه اورا بعنوان دوستی برای خود حفظ کنم اما پایه های دوستی خود را بااو هیچوقت عمیق تر نخواهم کرد خصوص اگر احساس کنم که دنیای او بیش از اندازه با دنیای من متفاوت است حال اینکه در زندگی انسان نیز هم بمانند طبیعت و رازهای افرینش و هستی بسیار رازها نهفته است که آدمی لزومی در تکرار آن برای دیگری نمی بیند ومعمولا علت آن این است که برخلاف اسرار زمین وزمان که باز گشائی آن برای هر انسانی سرشارازهیجان وهمراه با شور وشوق وشعف است در رازهای آدمی معمولا اندوه وغمی نهفته است که همین باعث گردیده است که آن را اسرار خود یا راز خویش کرده از بازگوئی آن در بین مردم خودداری کند ودرعین حال از دیر باز گفته اند راز تو اگر براستی راز است با دیگری مگو !چراکه از زمانی که آنرا بدیگری بازگفتی دیگر نامش راز نیست بلکه خیر برملا شده وآشکاریست که شخص شنونده راز تو هرکاری که بخواهد میتواند با آن بکند میتواند انرا با همگان در میان بگذارد میتواند بگوش صمیمی ترین دوست خود برساند واو نیز بدیگری وان دومی به سومی وسومی.... وچون جارچیان قدیم اگرچه نه با شیپوری در میانه ی میدانی اعلام خبر و رازگشائی شما ومن بلکه با جمله ی: بتو میگویم به کسی نگو !..همین جمله در تکرار وتکرار وتکرار از شخصی به شخص دیگر رسیده واخر خواجه حافظ شیرازی هم نمیدانم چرا در مثل میگویند که تنها اوخبر ندارد که او خود کاشف اسرار است وخودمان به سراغ او رفته تازه ازاومیخواهیم رازهارا بگشاید.درنتیجه آنوقت راز ما راهم تمام دنیا هم حافظ شیرازی پیش از برملا شدن هم خداوند پیش از بر لب آوردن میدانست ومیداند وشما نیز کلاهتان پس معرکه است که به کسی هرچند وهرچقدر در نگاه شما بااعتبار,اعتماد کردید وبااینکه میگویند: هیچ رازی در پس پرده نمیماند وهیچگاه آفتاب در پشت ابر باقی نمانده سرانجام همه چیز روشن میشود ،اما بسیارند رازهائی که ادمی میداند وتا پای مرگ چه راز خود باشد چه راز دیگری بر لب نیآوردهوآنراآشکار نمیکند چراکه در کنار همه این ضرب المثلها وتمثیل ها این را نیز آموخته ایم که میگوید:"دروغ مصلحت آمیز بّه ازراست فتنه انگیز"واین هزاران معنائی دارد که بد نیست به آن نیز بپردازیم"گاه یک راز دردیست دردرون فردی انقدررازی که باز گشودن آن وبرلب آوردن آن حتی برای دیگری بحدی رنج آر وتاثر انگیز است ،که شاید سالها طول بکشد تا کسی به کسی اعتماد کرده برای تسکین درون خود آنرا با دیگری بگوید .درنتیجه هرآنچه پیش آید, بازاین راز باید در صندوقچه ی دل شنونده ی آن , تاابد باقی بماند وبا او نیز خاک شود شاید که برملا کردن آن هم باعث این گردد که شخصی که راز خود را بر زبان آورده است , مبادا براو انقدر مهم بوده باشد که از سر اندوه وغم دق کرده واز شدت ناراحتی برملا شدن راز خود دچار بیماری یا حتی از شدت تاثرو یا شاید آبروئی کهازاو رفته است دق کرده وبا مرگ او "شخص برملا کننده راز" ,عمری زندگی با عذاب وجدان را برای خویش باقی بگذارد بااینکه بر ملا کردن آن انقدر به زندگی او صدمه وارد سازد که برای همیشه وابد آرامشویا قدرت هستی یا قوای بدنی خویش را ازکف داده وبرای همیشه زندگی اوازهم بپاشد ویا اینکه حتی براساس آن دشمنانی نیز پیدا کند ازاینرو ست که در هر شرایطی اگر رازی را میدانید , و میدانید که روشدن وآشکار شدن آن آشوب برانگیز یا بسیار غم انگیز ودردآور برای شخص بازگو کننده است , در هر شرایط تلخی هم که قرار گرفتیدوهرنوع فشاری که برشما میاید همه را تحمل نموده از گویائی دوباره ی آن بپرهیزید چرا که ویران کردن زندگی وروح کسی انقدر گناه بزرگیست که اگر وجدان خود شما بر شما غلبه نکند دنیا وکائنات از آن نخواهد گذشت ومن معتقدم که آزار هر انسانی , به هر دلیل چه راز او باشد چه آزاری معنوی ومادی ,از دیدگاه خداوند هرگز بخشیدنی نیست , چراکه خداوند نیز با تمامی رحمت بااینکه دَرتوبه را نیز بر دیگران همیشه گشوده میدارد,اما چیزهائی هست که حتی خداوند با توبه شما نیز از شما رنجیده باقی بماند کمااینکه درتمامی دین ها وهمچنین در قرآن نیز دگر شده وآیه های بسیاریست که میگوید :_* گناهکار ترین انسان ,انسانیست که راز دیگری را برملا میسازد.*آنکس که باآشکار کردن رازی, زندگانی کسی را به آشوب میکشد در دیدگاه پروردگار مخوف ترین وگناهکار ترین کافر است درد و راز خودرا با آ ب بگو، با چاه بگو ،با دریا بگو، با کوه بگو ،به سنگ بگو اما هرگز به «انسان» مگو ! ●_
___ «آب رونده رود جاری)»____:
بمن گفتا کـسی , در بـیقراری
اگر دردی درون سینه داری
مگو راز دل خود را به هرکس
بگو تنها تو بر آن «آب جاری»!
...
بخنده گفتمش : یارا ,کـجائی؟!
به بیداری , چنین صـحبت نمائی؟!
تو پنداری که درمـانم, به «آب »است؟!
دلی زین« ره », نبرده ره بـجائی
...
به من گفتا: بلی !« آب رونده»
مَکن بر پند ِمـن ,اینگونه خنده
که پندم را ,اگر اجرا نمائی
سبک گردد دلت همچون پرنده
...
تواکنون راز حرفم را ندانی
چو تو , ناپخته وخام و جوانی
ولی چون عمر تو گیرد فزونی
به حرفم میرسی روز ی, زمانی
...
چنین گفت وشد از این دیده پنهان
خزانی رفت وشد سوز زمستان
زمانی رفت ونوروزی دگر شد
ولی من همچنان سردر گریبان
...
چنان شد این دل سرگشته بی تاب
که افتادم من از آرامش وخواب
چو در نزدم ندیدم همزبانی
نگاهم ناگهان , افتاد بر آب
....
نشستم بر لب رودِ رونده
بدرد سینه ای زار وکشنده
بدوگفتم از اندوه دلِ خویش
که چون ماری دوَسر بودوگزنده
....
بدو گفتم که بغض جانفزائی
گشوده در دل ِافسرده, جائی
زغم « آهی» نیآید بر لب من
ویا تک ناله ای , ازغم , صدائی!
همی گفتم براواز سینه ی ریش
...
حکایتهای رنج وغصه ی خویش
بدوگفتم هر ان در سینه « میسوخت»
که تا بینم , چه آید عاقبت پیش!؟
..
به زاری, دیده ام , بارید چون ابر
تو گوئی بوده بر خاموشیم , جبر!
دگر میلی به خاموشی ندیدم
که بر جان آمدم از اینهمه صبر!
...
لبم را بهر گفتن ها گشودم
زبانم را دگر مالک نبودم
لبم بردل دلم از فرط اندوه
سخنها گفت ومن زاری نمودم
...
نمیدیدم چو یک بیگانه آنجا
نیآمد بر لبم از گفته پروا
سخنها گفتم از دل با دلِ آب
چو دانستم نگردد سینه رسوا
...
نمیدانم چه سان روزم گذر کرد
مرا تاریک وظلمت خبر کرد
دل دنیا نشد غافل ز کارش
لباس روشنی از تن بدر کرد
...
اگرچه روز خود کردم فراموش
ولی این سینه شد , آرام وخاموش
ز ان سنگینی بار غم ودرد
نمیدیدم نشان بر سینه ودوش
...
نگه کردم به روز خود ز آغاز
« عیان شد بر دلم « معنای آن راز»
که این آب روان این رود جاری
نه تنها می کند هر عقده ای باز
...
زاو بهتر نباشد راز داری
نگوید حرف تو در هر دیاری
نسازد نام تو رسوا بدنیا
نگردد بر دلت مانند خاری
...
که این آب روان «انسان» نباشد
که از بهر دلت دشمن تراشد
به رخ هردم نیآرد , گفته هایت
که قلبت را به زخمی نو خراشد
...
ز سوی او همیشه در امانی
که او بهتر بوّد از «یار جانی»
ز یاران در دم قهر وجدائی
تو نتوانی دمی ایمن بمانی!
!!!
ولی اب روان قلبت گشاید
میان صحبتت هرگز نیآید
گذارد سینه را خالی نمائی
ترا اسوده از غم می نماید!
....
*(چو آبی راز دار سینه ات گـشت)*
*(چو گفتی حرف دل بشنید وبگذشت!)*
*(نگویدحـف قلبت را دگربار)
*(چو راهی شد به هر کوی و به هردشت )
...
نباشدهمچو «انسان » پست و بدخو!!!
نـمی سازد ترا, شرمـنده در, رو!
چو«انسان » ,«شادی » از « رنجت » ندارد
* نباشد پشت سر ,نامرد و بد گوووو !!!!!! *
* نباشد پشت سر ,نامرد و بد گوووو !!!!!! *
¤ فرزانه شیدا شنبه دیماه 1362 ¤
●حضرت علی (ع) میفرمایند: آنچه را برو خود نمی پسندی بردیگران مپسند.●
همیشه درتمام زندگی درهرقدمی که بر میداریم می بایست این جمله رادر خاطرخویش زنده بداریم وزیر لب انرا بر خود بخواینم وبخوانیم تا هرگز فراموش نکنیم که در هرزمانی , هر روزی در هر لظه ای باهر اتفاقی درهر پیشامدی خوب وبد با هر انسانی همواره هرچه میگوئیم هرچه می کنیم هرچه انجام میدهیم ,آنگونه باشد که وقتی باخود فکر میکنیم: اگر همین که شد همینکه شنیدم همین که گفتم همنیکه دیدم باخود من میشد بخودمن گفته میشد بر سرمن می آمد چگونه احساسی داشتم اگر فقط درتمامی زندگی خود همه چیز را هم فراموش کنیم .اما باین یک جمله اعتقاد داشته باشیم هرگز باعث آزار ودرد انسانی در زندگی خود نخواهیم بود هرگز انسان بدی نخواهیم بود هرگز خاطرهی بدی بر قلبی نخواهیم شد هرگز به بدی یاد نخواهیم شد که همین کافیست تا بعنوان یک انسان در قبال خلقت در عرج وارزش نهادن بر انسانیت انسانی خوب باشیم وعزیز در نزد خداوند در نتیجه هرآنچه در زندگی ما اتفاق بیافتد اگر باهمین باور همین اعتقاد به همه چیز بنگریم هرگز حتی معنای شکست را نیز نه بدانگونه که دیگران احساس خواهند کردحس خواهیم پنمود در قلب من این جمله یعنی زیباترین عمیق ترین پرمعنا ترین باارزش ترین بهترین گویا ترین و انسانی ترین کلام وجمله ایست که میبایست آنرا طلا گرفته بر سرخانه ی دل ووخانه روح وخانه زمینی خویش بیآویزیم وشعی کنیم فقط همین باشم کسی که اگر چیزی را برخود نمیپسندد رضا نیست بر دیگری نیز آنرا دیده یا اعمال دارد سعادت چیزیست که وقتی احساس میکنی که قلبت را اسوده کنی از :
1/ خشم های زمینی
2/ کینه های انسانی
3/ حسادتهای بی معنای خام ازسر نادانی
4/خشم گرفتن بر دشمنی های مردمان بی ارزش
5 انتقام گرفتن از آدمیانی که اگرآدمیت میدانستند" آن" نمیکردند که تو,فکر انتقام را درخود پرورش دهی
6/سیاه کردن قلب خود بدست انسانهائی که حضور وجودشان در دنیا گوئی در نقاب شیطانی برای آزمایش تو بر زمین آمده اند تا قلب پاک ترا سیاه کرد وخوبی را ازدل تو با خشم .کینه .انتقام.اندوه.شکست .آزار الوده کرده وترانیز چون خود به پرتگاهی ببرند که جز سقوط نیست وهدف ناخشنود کردن تو از زندگیست چراکه خوداز خویش ناخشنود از شادی دیگران در آزارند.
7/ رهائی از دنیای فانی ومادی
8/ بزرگ منشی درمقابل انسانهای کوچکی که خویش را بزرگ میپندارند
9/ انسانیتی که در قبال انسان حیوان نمائی روا میداری که روزی سرانجام شرمنده اعمال خویش خواهد شد نه شاید نزد تو اما در نزد خود وخداوندودنیا
10/رهائی...رهائی ...رهائی از جسم فانی بدانگونه که جسم تنها کالبد زمینی تو باشد وروح توزندگی کننده دنیای تو آنگاه دنیا از آن تنها توست ومتعلق بتووبه ایمان وخداوند تو .
گفتم هرانچه را فکر میکردم باید گفت وگویائیش را وظیفه ای بر خویش میدانستم اینکه تو چگونه را دریابی چگونه آنرا بپذیری چگونه آنرا قبول کنی ,باتو.!
ای دل تو به اسرار ومعما نرسی
در نکته ی زیرکان دنیا نرسی
اینجا به مّی لعل« بهشتی» می ساز
کآنجا که « بهشت» است رسی یا نرسی
_____خیام _____
●* هر چه بلند پروازتر باشیم به رازهای کمتری بر می خوریم .ارد بزرگ
* با آدمهایی که همیشه از شما می خواهند حرفاهایشان را به این و آن نگویید کمتر گفتگو کنید . اردبزرگ
* هر حرفی راز نیست ، اگر سخنی را راز می دانید آن را به کسی نگویید و اگر گفتید دیگر نگویید این را به کسی نگو ! چرا که خود شما توان نگهداری آن را نداشته اید چه برسد به شنونده سخن شما . ارد بزرگ
* همسران ، اگر رازهای زندگی خویش را بیرون نبرند خیلی کمتر به غم جدایی گرفتار آیند . ارد بزرگ
● پایان فرگرد راز ● به قلم فرزانه شیدا ●
● Farzaneh Sheida ـ fsheida ●
sarina
sarina

تعداد پستها : 132
Join date : 2009-11-22

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا - صفحة 2 Empty رد: متن کامل بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا

پست من طرف sarina الثلاثاء مارس 09, 2010 8:35 am

● مانند علما بنویس و مانند توده مردم حرف بزن. (ضرب‌المثل هندی)●

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه شیدا"


●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد رایزن●
قبل از هرچیز باید این را روشن نمود که کلمه ی « رایزن» جدیدا به شکل رواج یافته ای در روزمره زندگی بکار برده می شود وبعنوان کنسول از این کلمه استفاده گردیده است به دنبال کلمه رایزن در لغتنامه های مختلف دریافتم این کلمه ریشه از زبان اصیل ایرانی داشته ودر چند جائی نوشته شده است که هنوز معنای مشخصی بر آن گذاشته نشده است وتنها معادلی چون «کنسلر» یا «کنسول » یا معنای نزدیکتر کلمه ی «مشاور » میباشد وبااینکه در ایران بسیار این کلمه رواج یافته ومدام با رایزن فرهنگی , رایزن جمهوری اسلامی , شرکت رایزن وانواع این سازمانها ونهاد ها رو برو می شویم اما این کلمه در کمتر جا معنای آن ذکر گشته است .در فرهنگ عمید در معنای رایزن چنین آمده : کسی که در امری با وی مشورت کنند و او رای و عقیده خود بگوید ، طرف مشورت ، مستشار. ( فرهنگ فارسی عمید ص 642 ) وذکر شده که از زبان اصیل ایرانی ست . من خودم بشدت از وارد شدن زبانی دیگر در زبان فارسی مخالفم چرا که هر زبانی حرمت فرهنگی خود را دارد ومتاسفانه اینروزها زبان پارسی بسیار با زبان عربی وانگلیسی آمیخته شده است مردم دوکلام که حرف میزنند ده تا انگلیسی پرانده دوسه تائی ترکی گفته صدتا ئی عربی پرانده و ین میان آن کسی که وهیچکدام ازاین زبانها را یا نمیداند یا اصلا دوست ندارد بداند درمانده باقی میماند که:« جانم فارسی شکر است »لطفا به زبان فارسی صحبت بفرمائید ما بفهمیم شما چه می گوئید وزمانی که اعتراض می کنی از راه رسیده وبا حالتی حق بجانب شما را کوچک کرده وبا احساس روشنفکری تمام می گویند: «حرمت هر زبانی باید درجای خود باشد.»و نمی دانم حرمت زبان خودمان اینوسط کجاست وچرا اول ازهمه حرمت زبان مادری خود را نگه نمیدارید .مثل همیشه همه کس خارج از محدوده ی ایران وایرانی محترم است احترامش واجب الا خود ایران وایرانی که این باعث بسی تاسف است از سوی یک ایرانی که خودرا شاعر نیز می داند ومن گناهکارم ؟! اگر بگویم فارسی شکر است ؟! اما شما روشنفکری که به زبان بیگانه احترام میگذاری وبه زبان مادری نه؟؟!! این مسئله اتفاقا جدیدا از سوی شاعری مقیم خارج برای من پیش امده ومن برای ایشان توضیح دادم که خود مترجمم وخصومتی با زبان بیگانه ندارم .من درجمع دوستان نخواستم این مسئله را بدین شکل عنوان کنم اما بر دلم مانده بود«که ما چگونه شاعر ونویسنده ای هستیم که چه درداخل چه درخارج بیش از نگاهداشتن حرمت خود به حرمت بیگانه اهمیت می دهیم» البته ایشان شعری به زبان عربی سروده بود واین شعر را به خواست من به فارسی نیز ترجمه کرد که دستشان هم درد نکند وتشکر نیز کردم وبااینکه حافظ وشمس وبسیاری از شاعران کهن ما هزاران قصیده وغزل به زبان عربی سروده اند که من یک کلمه از آنرا هم نمیفهمم وبا عشقی که به شهریار دارم وزبان ترکی اورا هم نفهمیده ام ، در نتیجه سایتی پیدا کردم تا بتوانم از لطف اشعار ایشان ترجمه شده در زبان فارسی استفاده کنم اما قلبا معتقدم شاعر ونویسنده ایرانی بیش از هرکسی مسئول حفظ زبان ایرانی ست (اما در دل من , زبان فارسی برایم بسیار عزیز ومحترم است وعلاقه وتعصب شدیدی برروی زبان مادریم دارمازاینروست که باگذر بیش از 20 سال زندگی درخارج شاید بهتر ازمردم داخل زبانم را حفظ کرده وهمچنان به خواندن کتب ایرانی هم با تهیه از کتابخانه ها وتهیه از ایران ودرخواست از خانواده برای ارسال کتابهای مورد نظر وخرید آن درهربار سفر به ایران مجموعه کتابهائی را که یکبار در سن جوانی داشته وبا سفرم از دست دادم مجدد تهیه کرده وهمه را در کتابخانه خود دارم صرفنظر از یکی دوکتاب که هرچه بدنبال آن میگرد م ازآنجا که یادم نمی اید نویسنده آن مجموعه که بوده یا کتاب بسیار قدیمی بوده ومجدد همان شکل کتاب باهمان محتوا دیگر یافت نمیشود ونتوانسته ام مجدد انرا پیدا کنم که ازدست دادن اینگونه کتابهایم همیشه برایم غصه ای بوده وازآنرو که معتقدم غصه آنچه از دست رفته رادیگر نباید خورد , جایگرین آن هربار به ایران می روم کتابفروشی ها را زیررو میکنم شاید نمونه آنرا پیدا کنم هرچند که هرگز کتاب قدیمی جلد چرمی نوشته آن سالهارا نمیتوان امید داشت که بعد از گذر 30 سال باز پیدا کنم که آن کتاب امروز , ارزش بسیاری را داشت ,اگر هنوز دراختیارمن بود. بهر شکل من هیچ دلیلی براین نمی بینم که زبان مادری خود را فدای زبانی دیگر حتی عربی کنم که دین ما بر اساس آن نوشته شده است چراکه پیش از اینکه مسلمان باشم ایرانیم واز نژاد پرافتخار پارسی واین خود برایم افتخاریست که بگویم زبان مادریم ایرانی ست وفارسی .
●* گلستان سعدی*●
تا ندانی که سخن , عین صواب است مگو
وآنچه دانی که نه نیکُوش جواب است مگوی
●* گلستان سعدی*●
بدبختانه بسیاری از مردم در اروپا تصور میکنند که مانیز بخاطر مسلمان بودن از نژاد عرب هستیم و نژاد آریائی دراین میان محو و گم شده است البته حتی از ارد بزرگ هم که خود همواره پشت ایران وایرانی بوده است دلخور بودم که چرا از کلمه ای استفاده نکرد که عمومیت بیشتری داشته باشد وبرای عام نیز معنای آن جا افتاده باشد وبا دریافتن اینکه کلمه اصیل ایرانی ست این دلخوری نیز برطرف شد چون بسیار در جملات ایشان دیده ام که از کلمات شاهنامه نیز سود برده یا از فرهنگ اصیل ایرانی استفاده فرمودند اما درجواب بر هرکه متوقع است که بدون تعصب راضی باشم که مخلوطی از چندین زبان را بعنوان زبان مادری بپذیرم باید اعلام کنم متاسفم . من هرگز چنین چیزی را به شخصه قبول نخوام کرد و " در دل خود من همیشه زبان مادری هم چون وطن ومیهن چون مادر محترم وعزیز وحفظ ان را واجب برخود وتمام ایرانیان کشورم میدانم .»وازاینکه در دوکلمه سخن هزارتا کلمه عربی وانگلیسی پرانده شود همیشه شاکی ودلخور میشوم که پیش تر فکر میکردم اینکار بیشتر ازسوی کسانی صورت میگیرد که درخارج زندگی می کنند اما با سفرهای اخیرم به ایران و همچنین دیدن سریالها ی ایرانی ازماهواره جمهوری اسلامی ایران=جام جم 1/2/3 دریافتم که این موضوع متاسفانه عمومیتی در جامعه ما پیدا کرده است وازاین بابت بسیار متاسفم درنتیجه باید باز بگویم :« فارسی شکر است»
______ « فارسی شکر است»: ______
جان من ! , تو, ...سخن بگو آنسان ...
که بگوید ز کشورت *(ایران *)
بس کن این واژه های بی معنا
تا نگشته زبان تو ویران
با چنین واژه های پوشالی
جمله های تهی وبس خالی
پارسی زبان چه دارد باز
تا کند با زبان خود, حالی!!
جان من از «عرب »بپرس این را ...
باهمان « خارجی » بگو جانا ..
در کدامین کلام خود دارید
جمله ای از زبان ساده ی ما
نروژی هم بجای «فرزانه»
خوانده مارا «فُسان!» چو افسانه!
نام فامیلم:«عبدحق » بوده...
خوانده : «*آ . هَ ک »* مصالح خانه!!
ما نگفتیم دلخور ورنجور
که چرا خوانده ای مرا اینجور؟؟!!
جای آن دیده ام که ایرانی
خوانده ما را «*فِرند» وُچشمم کور!
چونکه ما کِی شکایتی کردیم؟
از غمش کِی حکایتی کردیم؟
من کنون با تو ساده میگویم
به« زبان » ما « خیانتی »کردیم!!
هر گز از این زبان مشو نومید
بگذر از «غرب. واژ ه های» جدید
« فارسی» در زبانِ خود زیباست
جستجو کن ! مکن شک و تردید
هرکه بر این « زبانِ دل» دل بست
خود بگوید که « فارسی» , شکر است
هرکه در قلب خود « وطن» دارد
کی به آئین خارجی پیوست؟!
تبصره ها:
(* « فرند» به زبان انگلیسی معادل« دوست» در زبان فارسی )
(* آهک= از مصالح ساختمانی خانه)
______فرزانه عبدحق / تخلص: فرزانه شیدا/ 1388 اسلو /نروژ _____
باید در جای من میبودید ومیدید چگونه در طی بیش از 20سال بودن در خارج نیش ها وکنایه های ایرانی بودن را خورده سربرافراشته داشته وهربار با تمام دل از ایران وایرانی دفاع کرده وبیش از شما که در وطن مبارزه ای برای نام ایران داشته اید در روزانه های خود به هزار متلکی که بر ایرانی ومسلمان رو داشته اند جوابگو بوده ام . حق بدهید ما که همه میگویند آنور دنیا در شادی ورفاه وآسایش وازادی محض زندگی میکنیم بیش از شما اسیر نادانی های جمعی بوده ایم که حتی نمیدانند ایران کجای نقشه دنیا کجای کره خاکی ست اما بخود اجازه میدهند که عنوانی راکه دیگر کشورها بر اساس سیاستهای دروغین وخلاف خویش برما لقب داده اند به ما بازبگویند,نامهائی چون :جهان سومی وحشی یا تروریست یا انسانهائی جا مانده در دوره ی بربریت و... برای مثال معلم کلاس زبانی که با دیدن کارت تبریکی از خیابان ایران در زمستانی برفی بناگاه ازمن پرسید مگر شما در تهران اتومبیل هم دارید؟چون من فکر میکردم شتر استفاده روزانه داردومن نیز تعجب زده گفتم:شما نام معلم هم بر خود گذاشته که نمیدانید کشورعربستان است که دارای شترهای بسیاراست نه ایران,البته ما در صحراهای خود مردمانی ایلی داریم که بخاطرآب وهوای صحرائی مجبورند از شتر در رفت وامد خود استفاده کنند. چراکه حیوان دیگری تاب گرمای صحرا را نمیآورد وبقیه مردم ایران وبخصوص تهران اصلا شتر سواری هم بلد نیستند شما که معلم هستید چگونه بدون داشتن اطلاعات صحیح به شاگرد خود توهین میکنید؟ وبدون درستی حرف خود یا حتی بعنوان حرمت نام معلمپیش از پرسیدن روی همین نقشه که روی دیوار کلاس است نگاه نکرده اید که ببینید ایران کجاست عربستان کجاست یا کتابی ورق نزده از کشوری که هیچ نمیدانید سخن میگوئید!!!میدانم که درک این حال یا شاید این تعصب بروی زبان ومیهن شاید برای شما که در داخل ایران هستید چندان راحت نباشد اما همانگونه که" سعدی "میفرماید:
● * گلستان سعدی* ●
تندرستان را نبآشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بوّد
با یکی درعمر خود ناخورده نیش!
تا تو را حالی نبآشد همچو ما
حال ما باشد ترا افسانه پیش
سوز من با دیگری نسبت مکن
اونمک بر دست ومن بر عضو خویش
● * گلستان سعدی* ●
پسری را پدر وصیت کرد
کای جوانبخت , یادگیر این پند
هرکه با اهل خود وفا نکند
نشود دوست روی ودولتمند
● * گلستان سعدی* ●
در فرگرد های پیشین نیز گفتیم که اعتماد صدردصد بدیگران واعتمادکامل به دیگران اشتباهی ست که انسان عاقل مرتکب نمیشود وآنچه باعث خطا واشتباه خواهد شد این است که ما بسیاری از موارد ساده را در اعمال خود نادیده میگیریم بی اینکه توجه داشته باشیم از جز , جز هرچیزی (کل) مطلب وقضیه وکار و... درست میشود همانگونه که از ذرات اتم وجود تمام آفرینش صورت گرفته است .به نتیجه رسیدن امور مهم ، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری کوچک مربوط میشودچراکه علت هر شکستی عمل کردن , بدون فکرواندیشه وحساب رسی وپیش بینی درست است
*علت هر شکستی،عمل کردن بدون فکر است. (الکس‌مکنزی)
*هنر کلید فهم زندگی است. (اسکار وایله) ●
در انجام تصمیمات همیشه بایداین برما روشن با در روش وبدانیم که در انتخاب و تصمیم وعمل خود چه را انجام میدهیم چه کسی را انتخاب میکنیم وچگونه درادامه ی کار خود عمل باید بکنیم که با مشکلات عدّیده در زندگی خود مواجه نشویم واینکه چه کسی را در رایزنی ومشاور یا هرکسی را که برای امور زندگی خود انتخاب میکنیم کیست؟ امری مهم است که نمونه آنرا در «انتخاب» برای خود هدف قرار میدهیم حال انتخابات کشوری باشد انتخاب برای ازدواج باشدیا دوست یا رایزن ورایزن معتمد کسی ست که قادر باشدمشکلی از مشکلات راکم کند
●*رایزن کسی است که می تواند از درون پیچیده ترین مشکلات ، ساده ترین و بهترین راهها را بیابد . *ارد بزرگ●
نه اینکه مداوم مجبور باشیم عملکرد او را دنبال کرده تا خاطر جمع شویم که بر تعهدات خود پایبند است تنها به سود ونفع خود فکرنکرده سود وزیان ما نیز برای او هم مانند اموری شخصی مهم است
●* رایزنی نباید سودی روشنی در راهی که نشان می دهد داشته باشد . ارد بزرگ●
●* رایزنی که کار ، اجرایی می کند ، قابل اعتماد نیست . ارد بزرگ ●
___* گلستان سعدی*____
ندهد هوشمند روشن رای
به فرو مایه کارهای خطیر
*بوریا باف* اگرچه بافنده ست
نبرندش به کارگاه حریر
* بوریاباف=حصیر باف
___* گلستان سعدی*____
● رایزنی که دوستان فراوان دارد تکیه گاه مناسبی نیست او گرفتار است و اندیشه اش آزاد نیست . ارد بزرگ●
وهمواره در انتخاب هرکسی که برای زندگی خوددر نظر گرفته ای چه رایزن چه هرکسی که میتواند نقشی عمده ومهم را در زندگی تو بازی کند دقت کرده واز بزرگانی استفاده کن که دانش آنان راهنمای راه او بوده وترا به شکست درزندگی ودلشکستگی روحی وقلبی دچار نمی کنند
● رایزنی که دوستان فراوان داردتکیه گاه مناسبی نیست او گرفتار است و اندیشه اش آزاد نیست . ارد بزرگ●
●*سخت ترین کارها ، یافتن رایزن است چرا که رایزنهای بزرگ دور از دیدگان مردم ،
در اندیشه های دور در حال پروازند . ارد بزرگ ●
چراکه این خودآدمیست که درانتخاب وتصمیمات خود راه به سوی درستی برده یابر حسب خطا ویااندیشه ای نامعقول ویا بدست آوردن اطلاعاتی غلط از سوی دیگران به بیراهه راه زندگی افتاده ودر مشکل وگرفتاری غوطه خورده وگاه نیز زندگی خویش رابرسراشتباه کوچکی ازدست میدهد
آدمی ساخته‌ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می‌اندیشیده است. *(مترلینگ
واگرچه زندگی وتجربیانت زندگی بر پایه شکست ها وتجربیات آدمیست که شکل میگیرد
اما همواره بخاطر داشته باش که اگر روزی هم بدلایلی اشتباه کردی باز آخرین روز دنیا نیست , وهمواره برای جبران خطا فرصت هست به شرط آنکه زود برخاسته
وبه سرعت جلوی زیان زندگی خود را بگیرید
●-* تپه‌ای وجود ندارد که دارای سراشیبی نباشد! (ضرب‌المثل ولزی) ●
واینکه دانسته های بیشمار داشته باشیم اما در موقع عمل اشتباه کنیم معمولا چیزیست که جبران آن گاه مدت درازی را خواهد گرفت وهرچند تجربه ای ست بر تجربه ای می بایست همماواره آگاهانه در هر راهی قدم گذاشت تا کمتر دچار اشتباه شویم وبا صبر وحوصله کارهای خویش را سرانجام بخشیده در انتخاب وتصمیم درست وآگاهانه عمل کنیم .
● * دانستن کافی نیست،باید به دانسته ی خود عمل کنید. (ناپلئون هیل) ●
____ گلستان سعدی*_____
ای که مشتاق منزلی مشتاب
پند من کار بند وصبر آموز
اسب تازی در تگ رود به شتاب
واشتر آهسته میرود شب و روز
____ گلستان سعدی*_____
●پایان جلد دوم آرمان نامه اُرد بزرگ ● فرگرد رایزن ●
● به قلم فرزانه شیدا ●اسلو /نروژ
Farzaneh Sheida F. Sh - f sheida
شامل یکصد و سیزده فرگرد و هفتصد و چهل و پنج فرمان ارد بزرگ●
sarina
sarina

تعداد پستها : 132
Join date : 2009-11-22

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

صفحه 2 از 2 الصفحة السابقة  1, 2

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة
» کتاب (( بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ)) بقلم فرزانه شیدا - جلد دوم
» کتاب (( بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ)) بقلم فرزانه شیدا - جلد نخست
» آنکه در بیراهه گام بر می دارد، آرمان خویش را گم کرده است. استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
» آرمان آدمهای کارآمد، پیدا نمودن راهی مناسب، برای ساختن ایده هاست. استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
» عشق نباید آدمی را به گوشه نشینی وادارد، این شیفتگی باید توان پرتاب انسان، به سوی آرمان های راستین را داشته باشد. استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد